چکیده:
هگل صد سال قبل از صعود دولت رایش سوم در نوشته هایش آرزو کرده بود که روزی روح و تفکر آریایی- ژرمن روح جهان جدید گردد تا به قول او حقیقت مطلق را عملی نماید و وظیفه تاریخیاش را به انجام رساند، آرزویی که در قامت فاشیسم به حقیقت پیوست. هگلدولت را سایه خدا بر زمین خواند، مرتبه انسان های تاریخ ساز را به مرتبه الوهیت یا نیمه خدایی رسانید و جنگ را خیری دانست که سبب سلامت اخلاقی جامعه می شود.. در بررسی عناصر فاشیسم شاهد همنشینی نظریه و عمل هستیم. تاثیرگذاری اندیشه هگل بر فاشیسم چنان است که پوپر دستور طبخ فاشیسم را از این قرار میداند: هگل به اضافه کمی چاشنی مادیت قرن نوزدهمی.
خلاصه ماشینی:
با این که بیشتر این سلاحها ساخت خود هگل نبود و فقط به دست او از خزاین جنگی قدیمی طغیانگران همیشگی علیه آزادی بیرون کشیده شد، ولی بیگمان با کوشش های او چنین سلاحهایی دوباره بیرون آمد و در کف مریدان امروزیاش قرار گرفت : ملیت گرایی به صورت این تصور اصالت تاریخی که دولت تجسد روح (یا به اصطلاح امروز، خون) یک ملت (یا نژاد) سازنده دولت است ؛ ملت برگزیده تنها یکی است و سرنوشت این ملت ، استیلا بر جهان است ؛ دولت به عنوان دشمن طبیعی تمام دولت های دیگر، باید در میدان جنگ ابراز وجود کند؛ دولت معاف و آزاد از هرگونه تعهد اخلاقی است ؛ تاریخ - یا به سخن دیگر، پیروزی و موفقیت در تاریخ - تنها مرجع داوری است ؛ یگانه اصل حاکم بر رفتار شخصی این است که چه چیز به حال جمع سودمند است ؛ دروغپردازی تبلیغاتی و تحریف حقیقت ، مجاز است .
این گفته هگل به معنای آن است که جنگ حس مسوولیت اخلاقی و سیاسی هر شهروند را که باید در برابر استقلال و حاکمیت دولت متبوعش داشته باشد بیدار میکند.
این همان چیزی است که جنگ را به صورت لحظه ای درمیآورد که در آن آرمان 3 دولت های منفرد به حق خود دست مییابد و تحقق مییابد.
تنها اندیشه ای که فلسفه هگل با خود میآورد مفهوم عقل است یعنی این که تاریخ جهان یک فرایند عقلانی یه ما ارایه میکند.