چکیده:
امروزه تمامی نظریه پردازان سازمان های اقتصادی اذعان دارند که جهت حضور مستمر و پایدار در عرصه رقابت جهانی، سازمان ها باید حول محورعلم و دانش وآگاهی فعالیت نمایند. انفجار دانش و رشد روزافزون فناوری اطلاعات،پاسخ گوبودن سازمانهابه خدمت گیرندگان خود، همگام بودن سیاستها و قوانین اجرایی سازمانهای اقتصادی باچالشهای موجود،حجم اطلاعات، پدیده اینترنت و مساله جهانی شدن، از عوامل کلیدی و موثری هستند که باعث میشودکارکنان وسازمانها در راستای انتقال به جامعه ای همواره مبتنی بر علم و دانش و آگاهی حرکت می نمایند. افزایش قابلیت ها و توان مهارت های کاری از طریق بهره گیری خردمندانه از فناوری اطلاعات در آینده عاملی حیاتی برای سازمانها و صنایع بشمار خواهد آمد اینک، دانش، مهمترین پدیده ای است که یک سازمان می تواند 1-کسب کند. 2- گسترش دهد.3-ارتقاء دهد. مدیریت دانش، بیش از آنکه نوعی تفکردرباره چگونگی اداره یک سازمان باشد، نوعی دارایی راهبردی برای افراد و سازمانهاست. با اطمینان می توان گفت که پایه و اساس مدیریت دانش در یک دوره کوتاه مدت، به بهره برداری بهینه از اطلاعات قابل دسترسی و منابع موجود منجر خواهد شد; در حالی که در دوره های بلندمدت نیز قادر است پیشرفت و توسعه سازمانی را برای آینده ای مطمئن، تقویت نماید. مدیریت دانش به عنوان نیازی استراتژیک، برای تمامی سازمان ها در هزاره سوم مطرح است. هم اکنون سازمان ها و موسسات آگاه شده اند که مدیریت دانش،"چیزی" بیش از دستیابی اتفاقی به دانشی یکپارچه و جامع است. مدیریت دانش را می توان توانایی تبدیل داده ها به اطلاعات و همچنین اطلاعات به دانش تعبیر نمود و مدیران باید به این امر واقف گردند که اجرای مدیریت دانش در سازمانی که همواره با فناوری اطلاعات در تعامل است، فواید استراتژیک بی شماری به دنبال خواهد داشت،درسازمانهای درگیربا چرخه اقتصاد کشورمبتنی بردانش،ازسرمایه فکری به منظور خلق وافزایش ارزش سازمانی استفاده میشود.
خلاصه ماشینی:
بررسی تجربی نقش هم زمان مدیریت دانش و فرهنگ یادگیری در بهبود چابکی سازمانی کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته است.
5- یافتههای تحقیق فرضیه اول: رابطه معناداری بین یادگیری نحوه انجام کار و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.
یعنی 6% از تغییرات متغیر وابسته (چابکی سازمانی) توسط متغیر مستقل (یادگیری نحوه انجام کار) قابل توضیح است.
فرضیه دوم: رابطه معناداری بین یادگیری نحوه بهبود و اصلاح امور و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.
یعنی 17% از تغییرات متغیر وابسته (چابکی سازمانی) توسط متغیر مستقل (یادگیری نحوه بهبود و اصلاح امور ) قابل توضیح است.
فرضیه سوم: رابطه معناداری بین یادگیری نحوه توسعه این مهارتها و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.
5% از تغییرات متغیر وابسته (چابکی سازمانی) توسط متغیر مستقل (یادگیری نحوه توسعه این مهارتها) قابل توضیح است.
تحلیل فرضیه اول :رابطه معناداری بین یادگیری نحوه انجام کار و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.
بنابراین، گمرک برای رسیدگی به تغییر، عدم اطمینان و عدم قابلیت پیشبینی در محیط کاری خود، به شماری از قابلیتهای متمایز نیازمندند که در این سازمان برمبنای یادگیری نحوه انجام کاراین قابلیتها چهار عنصر اصلی را شامل میشوند که به عنوان مبنای حفظ و توسعه چابکی به شمار میروند: 1-پاسخگویی که به توانایی تشخیص تغییرات و واکنش سریع و بهرهجویی از آنها اشاره دارد.
تحلیل فرضیه دوم :رابطه معناداری بین یادگیری نحوه بهبود و اصلاح امور و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.
تحلیل فرضیه سوم :رابطه معناداری بین یادگیری نحوه توسعه این مهارتها و چابکی سازمان در گمرک وجود دارد.