چکیده:
این مقاله طرح نظری هانری کربن درباره «دانش فرهنگ معنوی» را شرح داده است. فرضیه مقاله آن است که کربن برای دانش فرهنگ معنوی طرحی ارائه کرده است؛ مبانی نظری آن را بیان و روش ویژهای طرح کرده است و حتی در آثارش مصادیقی از آن را به تفصیل بیان کرده است. هدف این پژوهش، تشریح امکان طرح نوعی متفاوت، از دانش فرهنگ است که با سنت دینی قرابت دارد و دچار تاریخگرایی و لاادریگری رویکردهای مدرن، نیست. روش پژوهش مطالعه اسنادی آثار «هانری کربن» و نیز آثار مربوط به وی، بر اساس الگوی «روششناسی بنیادین در تکوین نظریههای علمی» است. نتیجه پژوهش آن است که هانری کربن توانسته تا حد زیادی، نوعی متمایز از دانش فرهنگ معنوی، بر اساس مبانی فلسفه اشراقی و حکمت شیعی و روش پدیدارشناختی را معرفی کند. آثار وی میتواند در نقد و فهم فرهنگی و هنری، میتواند سرمشقی برای این حوزه باشد. البته طرح نظری کربن از جهاتی مبهم یا ناتمام است که سبب شده اندیشمندان متأخر به صورتهای مختلفی از آن استفاده کنند. این مقاله در بخش ارزیابی این موارد را بررسی کرده و پیشنهادهایی را به اجمال در خصوص کاربست اندیشه وی ارائه داده است.
خلاصه ماشینی:
"در مقابل، این سؤال مطرح است که آیا میتوان با پذیرش اصالت دین و خاستگاه فراتاریخی 1 و فرابشری آن، قائل به نوعی علم یا نظریه فرهنگ بود؟ در این صورت چه رابطهای بین دین و فرهنگ برقرار است؟ این نگاه به فرهنگ چه مبنای هستیشناختی و معرفتشناختی دارد؟ روش مورد استفاده در تولید چنین دانشی چیست؟ برای پاسخ به این سؤال، این مقاله به بررسی رویکرد هانری کربن 2 ، فیلسوف و متفکر فرانسوی، میپردازد و میکوشد نشان دهد وی تا چه حد توانسته است به این سؤالات پاسخ دهد.
فرضیه این مقاله آن است که کربن به «علم فرهنگ معنوی» آگاهانه توجه داشت، مبانی نظری آن را بیان کرد و روشی ویژه ارائه داد؛ حتی فراتر از آن در آثارش از جمله کتاب اسلام ایرانی، نمونهای از چنین رویکردی را در حوزهای خاص، به کار برد و در نوشتارهایش از آن در فهم و نقد هنر عرفانی بهره جست.
کربن که با تجربه کلیسای مسیحی، دلنگران تاریخی، دنیوی و اجتماعی شدن 2 اندیشههای دینی است، در وجود امام غایب این حقیقت را مییابد که امامت دچار تاریخی شدن ابژههای خارجی و اجتماعی شدن به معنای مدرنش نشود (کربن، 1373، ص72) بلکه در عالمی قدسی، بر شیعیان حقیقی ظهور یابد تا زمانی که نوع انسان قابلیت شناخت حقیقی وی را بیابد (همان، ص104 - 106)."