چکیده:
يكي از جريانهاي مهم عصر رنسانس، شكاكيت معرفتي حاصل از پيشرفت هاي علمي- تجربي و ظهور آراي متعارض در حوزه الهيات و به تبع آن، تزلزل خداشناسي بود. دكارت نخستين متفكري است كه در پاسخ به اين شكاكيت، با اميد به كشف حقيقت، حوزه فلسفي نوي گشود و اهتمام خود را از ميان انبوه مسائل فلسفي، به مسئله خدا و نفس معطوف داشته است. دراين حوزه، مسئله فطرت و خداشناسي فطري، به جهت اشتراك و انطباق با آموزههاي ديني، از اهميتي خاص برخوردار و درخور پژوهش است. برهان فطرت در آثار دكارت، با عنوان برهان «علامت تجاري» مطرح شده كه بر مبناي وجود مفهوم فطري «كمال مطلق»- خدا- در ذهن انسان استوار است. مقاله حاضر سعي دارد ضمن بررسي معناي فطرت و تصورات فطري، به تبيين جايگاه فطرت در خداشناسي دكارت و بررسي نسبت استدلال فطري وي با برهان مشهور فطرت در انديشه اسلامي بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"ازاینرو اصطلاح «فطرت» که در آموزههای دینی، بهخصوص متون مقدس اسلام و قرآن آمده (روم: 30) و نزد مسلمانان به «فطرت خداشناسی» یا «خداجویی فطری» شهرت دارد، با آنچه در منظومه فکری و فلسفی دکارت تجلی یافته است، به لحاظ دلالت معنایی تفاوت دارد و به اصطلاح با یکدیگر اشتراک لفظی دارند؛ چراکه فطرت در معارف دینی و اسلامی به معانی مختلفی از قبیل عاطفه، گرایش غریزی، سرشت، آفرینش، معرفت اجمالی و امثال اینها آمده است (مطهری، 1372، ص18-29)؛ اما این سخن به معنای حضور یک مفهوم واضح و متمایز از کمال مطلق در ذهن و ضمیر انسان نیست، بلکه به این معناست که انسان در نهاد خود، میل و محبت درونی نسبت به خالق خویش داشته، از نوعی شناخت ذاتی اجمالی به او، بدون نیاز به فرایند یاددهی- یادگیری، برخوردار است.
پرسش مهمی که در باب این نتیجهگیری میتواند مطرح شود، این است که آیا این مقدمات- برفرض صحت و استحکام- دلالت بر وجود خدا به عنوان نتیجه استدلال دارند یاخیر؟ به نظر میرسد طبق مقدمات مذکور، پاسخ این پرسش مثبت است و ناچار باید تسلیم این نتیجه شد که علت و منشأ مفهوم کمال مطلق در ذهن انسان، چیزی جز خدای مورد نظر دکارت نیست که ضرورتا در خارج از ذهن، واجد همه کمالات مندرج در مفهوم ذات کامل است؛ بنابراین در ساحت استنتاج و به لحاظ قواعد صوری منطق، ایراد و اعتراضی بر برهان فطرت یا علامت تجاری دکارت وارد نخواهد بود؛ اما این بدان معنا نیست که خداشناسی و استدلال وی میتواند وجود عینی خدا را اثبات کند؛ بلکه با نظر تحقیق و به دور از تعصب باید گفت که خدا در نظام فلسفی دکارت، تا حد یک اصل فلسفی- یعنی تضمینکنندۀ معرفت و مقدمهبودن در اثبات جهان خارج- تنزل یافته است؛ چراکه دکارت با اصل قراردادن من متفکر، به اثبات وجود خدا رسید و بنابراین با ذهنگرایی خاص خود، خداوند را منتسب به فکر و اندیشه آدمی گردانید (حسنزاده، 1387، ص103)."