چکیده:
صدرالمتالهین فیلسوفی است کـه در بـاب «کلـی »، نحـوه و شـرایط ادراک آن ، نظریات بدیعی دارد که مبتنی بر امور زیر است : اصالت وجود، تشکیک وجـود، حرکت جوهری و مثل افلاطونی . او در بـاب ادراک کلـی از تعبیـر «مـشاهده از دور» استفاده می کند که این تعبیر با عنایت به عبـارات خـود او دو تفـسیر دارد و البته شاید فقط یکی از ایـن دو تفـسیر را بتـوان رای نهـایی او در مـسئله دانـست . نحؤه ادراک کلی و شرایط این ادراک نیز در آثـار او بیـان هـای متفـاوتی دارنـد. نگارنده با نظر به مبانی صدرا در این باره ، سـعی در جمـع ایـن عبـارات مختلـف دارد و معتقد است که ادراک کلی در فلسفه صدرایی امر ذومراتبی شـامل مـوارد زیر است : ادراک کلی سعی ، ادراک کلی مفهومی منزه از تخیـل ، ادراک کلـی مفهومی به کمک تخیل و ادراک صورت خیالی قابل صدق بر کثیرین .
خلاصه ماشینی:
اکنون با توجه به اینکه از یک سو آنچه به ذهـن مـیآیـد ماهیـت اسـت و آنچـه در خارج است وجود است و از سوی دیگـر ماهیـت و وجـود دو سـنخ حقیقـت متقابـل و متباین هستند، به نظر می رسد که لازمۀ دیدگاه صدرا در اصـالت وجـود، شـکل گـرفتن شکافی عمیق بین ذهن و خارج باشد و بنابراین هیچ گاه نمی توان از طریق ذهـن و علـم حصولی ، به خارج معرفت پیدا کرد و این بدان معناست کـه بـاب معرفـت حـصولی بـه خارج مطلقا مـسدود خواهـد شـد، در حـالی کـه از نظـر صـدرا ماهیـاتی کـه در ذهـن موجودند، تصاویر و حکایاتی کاملا صادق و منطبق بـر واقعیـت و وجودهـای خـارجی هستند؛ حکایت و تصویری آن چنان منطبق که همواره انسان آن را با محکی و صـاحب تصویر اشتباه می کند و می پندارد که ماهیت ، همان خود واقعیت خـارجی اسـت !
اجمـالا اشـکال عبارت بود از اینکه با توجه به اینکه بنا بر اصالت وجود آنچه در خـارج اسـت حقیقـت وجود است و آنچه به ذهن میآید ماهیت اسـت ، چگونـه مـی تـوان ماهیـت را حکـایتی حقیقی از خارج دانست و به عبارت دیگر چگونه می تـوان ذهـن را حکـایتی حقیقـی از خارج دانست ؟ بـا توجـه بـه آنچـه گذشـت ، جـواب اشـکال ایـن اسـت کـه از دیـدگاه صدرالمتألهین علم مطلقا وجـودی مجـرد اسـت ؛ یعنـی تمـام اقـسام علـم ، اعـم از علـم حضوری و علم حصولی ، و در علم حصولی نیز اعم از حسی ، خیـالی و عقلـی ، مجـرد هستند (صدرالدین شیرازی ، ١٩٨١: ٢٩۴/١؛ جوادی آملی ، ١٣٧۵: ۴۵٨/٣).