چکیده:
جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، از زوایای مختلفی مورد بررسی محققان قرار گرفته است. با این حال این واقعۀ مهم از جهت انطباق با زمانه و افق تاریخی ایران کمتر مورد کندوکاو قرار گرفته است. اندک تحقیقات موجود در این زمینه به دو مشرب نظری تعلق دارد؛ در یک مشرب نظری مشروطیت واردۀ خارجی در نظر گرفته میشود که فاقد هر گونه تجانس مضمونی و انطباق اجتماعی با زمینۀ تاریخی ایران است و لذا شکست کوششهای فعالان مشروطهخواه برای برقرار ساختن چنین نظام سیاسی از ابتدا محتوم بود. در مشرب دوم ناکامی جنبش مشروطیت به عوامل بیرونی، مداخلات خارجیان و ضعف رهبران سیاسی نسبت داده میشود. بر این اساس، پرسش اصلی مقالۀ حاضر را میتوان بدین ترتیب صورتبندی کرد که ناکامی و شکست جنبش مشروطیت در برقراری نظام سیاسی دموکراتیک ناشی از ناهمزمانی تاریخی این خواست با واقعیتهای عینی- ذهنی ایران بود و یا میتوان الگوی تبیینی جایگزینی را در برابر این نظریه مطرح کرد؟ روش تحقیق در بحث حاضر روشی ترکیبی است و همزمان از روش تحقیق تاریخی و روش تبیین علّی استفاده شده است. یافتههای تحقیق دو نکتۀ اصلی در پاسخ به پرسش تحقیق معلوم ساخت. نخست آن که الگوی ناممکنیِ مشروطیت علیرغم برخورداری از تواناییهایی برای تبیین ناکامی مشروطیت، به دلیل رویکرد تقلیلگرا از توضیح بخشهای دیگری از واقعیت تاریخی ناتوان است. دوم این که الگوی رقیب یعنی الگوی ناتمامی، ضمن تبیین مناسب نارساییهای ساختاری موجود، پروژۀ مشروطیت را برنامۀ تحول سیاسیای میانگارد که همچنان در افق تاریخ معاصر ایران گشوده است.
خلاصه ماشینی:
پرسشی که پیرامون این سخن می توان مطرح ســاخت این است که آیا وقوع آنچه مدنظر پیروان روایت ناسازه ای بودن است ، اساسا ممکن اســت ؟ یعنی آیا یک تجربه بدون دادوســتد با جامعه و ظرف تاریخی که می خواهد بر آن وارد شود، می تواند رخ دهد؟ چنین صورت نابی را در کجای تاریخ می توان سراغ گرفت ؟ اگر لاجرم و لامحاله هر پدیده ای در تعامل و دادوســتد با ظرف تاریخیاش صورت وقوع می یابد، ســپس چگونه ممکن بــود درخت تجدد و دموکراتیزاســیون غربی در باغ ایرانــی بروید و مزه و طعم و حتی رنگ و صبغۀ این باغ را به خود نگیرد؟ از ســوی دیگر آیا در تمام جوامعی که دموکراتیزاســیون رخ داده است ، صورت بندی طبقاتی به همان صورت است که در مغرب زمین بوده است ؟ آیا در جوامعی چون هند و برخی جوامع دیگر طبقۀ بورژوازی حاملان اجتماعی دموکراتیزاســیون آن بودند؟ اگر نه آیا پدیده های مذکور را نمی توان در زمرة پروژه های دموکراتیزاسیون قلمداد کرد؟ پس در چنین صورتی در غیر جوامع غربی آیا می توان توقع تجدد یا دموکراتیزاســیون را داشــت ؟ هدف از طرح برخی پرســش های مهــم دربارة رویکرد ناممکنی پروژة مشروطیت ، نشان دادن برخی نارسایی ها و کاستی هایی است که این نظریه در قبال پروژة مشــروطیت ایران از آن برخوردار می باشــد.