چکیده:
بررسیهای اندیشه اسلامی با رویکرد تمدنی را باید عالیترین سطح طرح اسلام با گرایش عقلانی، عملگرا، کارامد و عینیتساز بهشمار آورد. به باور مالک بن نبی بحرانهای اصلی جهان اسلام و بلکه بشریت از جنس تمدنی است و راه برونرفت از این بحرانها و عقبماندگیها در عرصه نظر و عمل جز بازسازی نگرهها و عینیتهای تمدنی در جهان اسلام نیست. تحلیل نگرههای ابن نبی این حقیقت را روشن میسازد که الگوی تمدنی نهتنها بیانگر صورت عینی اسلام، بلکه نشان نوع تفکر و فهم عالمان از دین نیز هست. بخشهای مهمی از این مقاله به تبیین ظرفیتها و مناسبات اندیشه این فیلسوف تمدن با زیرساختها و ساختارهای تمدنگرای انقلاب اسلامی ایران اختصاص یافته است. در این مقاله، تلاش میشود با توصیف و تحلیل اندیشههای مالک بن نبی، مهمترین مفاهیم مبنایی مطالعات تمدنی اسلامی مالک و کارامدی اندیشههای تمدنی وی برای برونرفت جریانهای اسلامگرا از چالشهای فکری و عملی حوزه تمدن به اثبات برسد.
خلاصه ماشینی:
سهگانه «انسان»، «زمان» و «زمین» در نظریه تمدنی مالک بهویژه زمانی که نقش ساختارساز، صورتبخش و نیز محتواآفرین دین و فرهنگ (ابن نبی، 1991: 147) بدان افزوده گردد، بستر تازهای برای فهم و اجتهاد دینی نیز فراهم خواهد آورد، زیرا به نظر او کارکرد اجتماعی دین انکارناپذیر است و این بستر اجتماعی همواره در حال تحول و دستخوش تغییر در بستر زمان بایستی در معادلات و منطق فهم دین لحاظ گردد.
3. مفهوم استعمارپذیری: همواره در پژوهشها درباره اندیشههای مالک به پدیده نفسی ـ روانی استعمارپذیری اشاره میشود و از ضرورت تغییر انفسی برای تغییر اجتماعی و استعمارزدایی در سطوح مختلف سخن به میان میآید، ولی کمتر به تحلیل نفسی و روانی مالک از پدیده استعمار در شخصیت خود استعمارگر پرداخته میشود و این موضوع بسیار مهمی است.
در اینکه سازمانهای فکری غرب و حتی دنیای عرب اندیشههای ابن نبی را تهدیدی برای آینده تمدنی خود دانستهاند تردیدی نیست، ولی در اینجا بهدور از توطئهانگاری تمام انتقادها، باید گفت ریشه بسیاری از بدفهمیهای منتقدان متنوع او، بسندهکردن به مطالعه بخشی از آثار اوست.
طرح گفتوگوی انقلابها و ضرورت بازگشت به اندیشه مالک بن نبی درباره ضرورت شناخت اندیشههای مالک بن نبی بهویژه در ایران و در سایه انقلاب اسلامی خودمان، مهمترین نکته آشنایی با آسیبهای تمدنی جهان اسلام است که اساس نظریهپردازیهای اوست.
دور از دسترسبودن مغرب عربی و گسست جغرافیایی و تمدنی شرق و غرب جهان اسلام یک حقیقت است، اما در مورد توجیه ناشناختهبودن ابن نبی برای ما ایرانیها این امر بهانهای بیش نیست.