چکیده:
نفی ضرورت علّی یکی از موارد جدال اشعری مشربی چون غزالی با فیلسوفان است. وی در مسئلۀ هفدهم کتاب تهافت الفلاسفه دو لازمۀ نامقبول ضرورت علّی (نفی معجزه و نفی قدرت مطلق خداوند) را مبنای حمله بر مفهوم علیت نزد فیلسوفان از جهات گوناگون قرار میدهد. ابنرشد در مقام فیلسوفی ارسطویی و مسلمان در تهافت التهافت با چالشهای غزالی روبهرو میشود. در این جستار تلاش میشود پس از تقریر و تحلیل دقیق دیدگاه غزالی و سپس پاسخهای ابنرشد، به پیشفرضها و لوازم آنها پرداخته و میزان توفیق و ناکامی آنها را در مدعیات خود بررسی کنیم.
خلاصه ماشینی:
در واقع، برای تقریر آراء غزالی باید پرسشهایی را از پیش در نظر داشت تا پاسخهای غزالی به آنها را دریافت و سپس پاسخهای ابنرشد به این پرسشها را کاویده و با آنچه غزالی بیان کرده مقایسه کرد: 1) آیا مفهوم علیّت مصداق عینی و خارجی (و مستقل از ذهن و زبان ما) دارد؟ (وجودشناسی) 2) اگر رابطۀ علیّت در واقع وجود دارد، از چه سنخی است (تلازم ضروری یا تقارن اتفاقی)؟ (وجودشناسی) 3) پدیدههای جهان چگونه ایجاد میشوند؟ (با دخالت مستقیم خداوند یا بر اساس سلسلۀ علّی و معلولی) 4) چگونه میدانیم چه رابطهای (اعم از تلازم ضروری یا هر رابطة دیگری) میان علّت و معلول وجود دارد؟ چرا گمان داریم و حکم میکنیم، میان آنچه موسوم به علت و معلول است، رابطهای ضروری وجود دارد؟ چنین عملی از کجا سرچشمه میگیرد؟ (مسئلۀ معرفتشناختی) 5) لوازم انکار رابطة ضروری میان علّت و معلول چیست؟ آیا نفی این رابطه بهمعنای انکار نظاممندی جهان و حکمت و سنت الاهی است؟ 6) معجزه به چه معناست؟ آیا خداوند بر آن قادر است و به چه معنایی؟ و فیلسوفان در کدام موارد معجزه را میپذیرند و در کدام موارد نمیپذیرند؟ (تبیین معجزه چیست؟) 7) اگر خداوند بر هر کاری تواناست، آیا میتواند محالات منطقی و ذاتی را هم انجام دهد؟ غزالی در تهافت الفلاسفه به تفصیل بیشتر و در آثار دیگر خود به مناسبتهای مختلف پاسخ این مسائل را مطرح کرده و سعی دارد دیدگاهی معقول دربارة علیّت بهدست دهد تا در هندسة معرفتی فردی دیندار که البته بنابر ادعا به قواعد علم منطق هم ملتزم است، بیانسجامی و ناسازگاری رخ ندهد.