چکیده:
ادبيات اقليمي به عنوان شاخه اي از ادبيات كه به بيان شاخصه هاي جغرافياي طبيعي و انساني منطقه خاصي مي پردازد، در ادبيات اكثر كشورها از جمله ادبيات عربي از جايگاه ويژه اي برخوردار است. مارون عبود به عنوان يكي از اقليم نويسان معروف در لبنان با اتكا بر حال و هواي بومي و جغرافيايي زادگاهش، ادبيات اقليمي را به مرتبه مهمي رساند. در اين پژوهش با اتكا بر روش توصيفي تحليلي، عناصر ادبيات اقليمي در «داستان هاي كوتاه» مارون عبود و هدف نويسنده از بكار گيري آن ها بررسي شد. ازآنجايي كه مارون عبود در داستان هاي كوتاهش به منطقه جبيل و روستاهاي آن وفادار بوده است، عناصر داستان هاي كوتاه وي در بيشتر موارد، برگرفته از محيط پيرامون نويسنده مي باشد كه در آن رشد و نمو يافته است. هدف نويسنده از كاربست عناصر اجتماعي و فرهنگي، نقد فئودال هاي مذهبي نصراني و فئودال سياسي حاكم بر جامعه است. همچنين مارون عبود براي برون رفت از مسئله اي به نام تهاجم فرهنگي غرب و فراموشي فرهنگ هاي بومي و سنتي منادي بازگشت به فرهنگ هاي اصيل و بومي است .
Climate literature refers to a branch of literature which includes explanations of natural as well as human geographical parameters of a particular region. This literary category enjoys a special status in the literature of many countries including the Arab world. Maroun Abboud is a well-known Lebanese figure in the field of climate literature. Relying on the native and geographical atmosphere of his birthplace، he raised climate literature to a prominent status. Following a descriptive-analytical method، the present study attempts to investigate the elements of climate literature in his short stories. The results of the study show that as the author has been loyal to region of Jobail and its surrounding villages، the elements of his short stories are mainly related to his native environment where he has already grown up. The author employs socio-cultural elements in order to criticize the Christian religious feudality as well as the political feudalism dominating over the society. Moreover، the findings of the study reveal that Maroun Abboud calls for a return to original and native cultures in order to counteract the negative influence of the western cultural invasion and the negligence of native and traditional values.
خلاصه ماشینی:
"» (عبود، بیتا ج ٧، ص١٣٥) «فتمنیت لو یجی ء الحسون ویغرد بالقرب منی ، ولکننی ما سمعت إلا زقزقة العصافیر غیر ملهمة ، ثم أخذت الحجال تتکلم فی الأحراج المناوحة فما نفعتنی » (همان، ص١١٠) همچنین ، قاطر، اسب ، بز، مرغ و خرگوش حیواناتی هستند که مارون عبود در داستانهای کوتاهش به آنها اشاره کرده است و خواننده با مطالعه آنها وارد فضایی میشود که کاملا رنگ و بوی روستایی و اقلیمی دارد: «ماجت جبیل بالخلائق فضاقت الخانات علی الخیل وبالبغال والحمیر» (عبود، ١٩٦٢، ص٢) نویسنده بعد از اشاره به شلوغی و ازدحام ناشی از تردد و فراوانی حیوانات اهلی موجود در آنجا به مقایسه آن فضا با فضای چند سال بعد میپردازد که دیگر از آن همهمه و شلوغی خبری نیست ؛ و در ضمن این توصیفات، نویسنده را از وجود برخی از پوشش حیوانی منطقه مطلع میسازد: «لا حیوانات ألیفة تناجینا عیونها البریئة الحلوة.
مثل خوک میرود و مثل خوک میآید] (همان، ص٤٧) «تتحاشی مصافحته لأن اصابعها الدقیقة تضیع فی یده الرودانیة » [از دست دادن با او خودداری میکرد زیرا انگشت های لطیف و کوچکش در دست های زمختش له میشد] (همان، ص٧٣) هرچند مارون عبود از واژگان و تعابیر ویژه مردم جبیل کمتر استفاده کرده است و گفتگوهایش بیشتر به عربی فصیح است ، بااین حال میتوان استفاده از کلمات عامیانه در سیاق داستانهای کوتاه مارون عبود را، یکی از معیارهایی دانست که داستانهای وی را در جرگه ادبیات اقلیمی قرار میدهد ولی باید به این نکته نیز اشاره کرد که اگر نویسنده در بومی کردن زبان و لحن داستان، از حد معینی فراتر برود مطالعه داستان برای غیربومیها دشوار و چه بسا ناممکن میشود."