چکیده:
محمدعابد جابری برای یافتن راهکاری بهمنظور برونرفت از فضای فکری مسدود عربی ـ اسلامی به تحلیل «سنت» و «گذشتة» آن روی آورد و با نگرشی تاریخی و ساختارمند و در چهارچوب عقلانیت انتقادی سه نظام فکری بیانی، عرفانی، و برهانی را در ساختار آن تشخیص داد. روششناسی تاریخگرایانه و ساختارگرایانه به فکر وی سمت و سویی داده است که ضمن ساختارشکنی در تحلیل فضای فکری عربی ـ اسلامی، ساختارهایی را نیز بر آن تحمیل میکند. در این مقاله پس از بررسی روش و تفکر جابری، به این نتیجه رسیدهایم که تاریخگرایی و ساختارگرایی تفکر جابری به این منجر شده است که نگرش وی برای رسیدن به مطلوب خود ایدئولوژیک باشد؛ ایدئولوژیای که از علمگرایی مدرن، تاریخگرایی، و ساختارگرایی نگرش وی نشئت میگیرد.
خلاصه ماشینی:
فرض ما بر ایـن اسـت که تاریخ گرایی و ساختارگرایی اندیشة جابری باعث شده است تا گسستی معرفت شناسـانه در روند عقلانیت عربی ـ اسلامی موجه شود که فلسفة مغربـی آن ارجـح و عقلانـی تـر از فلسفة مشرقی تلقی شود و جابری را بر آن دارد تا فلسفة ابن رشد مغربی را الگوی «تمـدن عربی » برای رسیدن به «مدرنیتة عربی » قلمداد کنـد.
با توجه به این نگرش ، عقل عربی ـ اسلامی مجموعه ای از مفاهیم و فعالیت های ذهنـی بـه شـمار مـی رود کـه همـواره جهان بینی انسان عربی ـ اسلامی را در گذر زمان شکل می بخشـد و ایـن انسـان نیـز درون فرهنگ عربی ـ اسلامی رشد کرده و تکامل یافته است (جابری ، ٢٠٠٢: ١٥-١٧).
به باور وی : واقعیت این است که عقل عربی از گذر برپایی علوم «بیان » شکل گرفت ، علومی که عقـل عربی در آن ها نوآوری های بی نظیری در تاریخ اندیشة بشری داشت ، اگـر از ایـن موضـوع به خوبی آگاه شویم ، بی تردید خواهیم گفت : فلسفه معجزة یونـان ، و علـوم عربـی معجـزة اعراب بود و اگر اجازه داشته باشیم تمدن اسلامی را به یکی از دستاوردهایش بنامیم ، آن را تمدن «فقه » می نامیم ، به همان معنایی که تمدن یونان را تمـدن «فلسـفه » و تمـدن اروپـا را تمدن «علم و تکنولوژی » نامیدیم (جابری ، ١٣٨٩: ٥١١).