چکیده:
هدف پژوهش حاضر، پیشبینی و گرایش به اندیشهی انتقادی اعضای هیأت علمی دانشگاه براساس صلاحیت راهبری آنان بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل تمامی اعضای هیأت علمیتمام وقت دانشگاه اصفهان به تعداد 500 نفر در سال تحصیلی 93-92 بود که از میان آنهانمونهای مشتمل بر217 عضو هیأت علمی بر اساس جدول نمونهگیری مورگان و کرجسی و بااستفاده از نمونهگیری تصادفی طبقهای انتخاب شدند. روش تحقیق، توصیفی از نوعهمبستگی بود. در این پژوهش دو ابزار مورد استفاده قرار گرفت: الف) مقیاس گرایش بهاندیشهی انتقادی (ریکتس، 2003)،مشتملبر33گویهودربردارنده3مؤلفهیخلاقیت،بلوغشناختیواشتغالذهنی ب) مقیاس صلاحیت راهبری مشایخ(1383) که دارای 35 گویه و 3 مؤلفه کمک وراهنمایی، تبحر و درایت علمی و روابط انسانی روایی مقیاسها با روش تحلیل عامل بهشیوه تأییدی و پایایی مقیاسها با ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شد که ضریب برایمقیاس گرایش به اندیشهی انتقادی برابر با 95/0 و برای مقیاس راهبری برابر با 82/0به دست آمد. نتایج حاصل از تحلیل دادهها نشان داد که رابطه مثبت و معناداری بینمؤلفهی صلاحیت راهبری و گرایش به اندیشهی انتقادی در بین استادان وجود داشت. ازطرفی یافتهها نشان دادند که67 درصد از واریانس گرایش به اندیشهی انتقادی به وسیلهمتغیرهای پیشبین قابل توضیح است که در این بین مؤلفه «کمک و راهنمایی» سهم مثبت ومعناداری داشت. همچنین اعضای هیأت علمی خود را در تمامی ابعاد راهبری و اندیشهیانتقادی پایینتر از حد مطلوب ارزیابی نمودند.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش دو ابزار مورد استفاده قرار گرفت : الف ) مقیاس گرایش به اندیشه ی انتقادی (ریکتس ، ٢٠٠٣)، مشتمل بر ٣٣ گویه و در بردارنده ٣ مؤلفه ی خلاقیت ، بلوغ شناختی واشتغال ذهنی ب) مقیاس صلاحیت راهبری مشایخ (١٣٨٣) که دارای ٣٥ گویه و ٣ مؤلفه کمک و راهنمایی، تبحر و درایت علمی و روابط انسانی روایی مقیاسها با روش تحلیل عامل به شیوه تأییدی و پایایی مقیاسها با ضریب آلفای کرونباخ محاسبه شد که ضریب برای مقیاس گرایش به اندیشه ی انتقادی برابر با ٠/٩٥ و برای مقیاس راهبری برابر با ٠/٨٢ به دست آمد.
راهبری رابطه ای بینظیـر اسـت کـه برای افراد شرکت کننده فرصتی فراهم میآورد تا در مهارت ها و تجارب شخصی و حرفه ای یکـدیگر سهیم شده و در طی آن رشد نمایند، در واقع نوعی همکاری بین راهبر٢ و رهرو٣ است که بـر رشـد رهرو متمرکز میباشد (کمپبل و کمپبل ، ٢٠٠٠).
با توجه به اینکه در دنیای فعلی پارادایم آموزشی در حال تغییر از آمـوزش بـرای اشـتغال بـه آموزش برای پرورش قابلیت های بالقوه است ، بنابراین نهادهای آموزشی نیز باید افـرادی را پـرورش دهند که توانایی تشخیص ، حل مسأله ، مهارت ارتباطی و توانایی تصمیم گیری از طریـق اسـتفاده از اندیشه ی انتقادی را داشته باشند.
نـودینگز (٢٠٠٧) بـه رابطـه بـین راهبـری و اندیشـه ی انتقادی و اندیشه ی مراقبتی در جهت ایجاد تغییرات اجتماعی در راستای دنیـای پرشـتاب امـروزی اشاره میکند و بروک فیلد (١٩٩٥) در پژوهش خود نشان داد که راهبران در چنـد زمینـه بـه طـور نقادانه ای عمل میکنند: ١- تمایل به تحقیق در اندیشـه و عمـل خـود و رهـرو، ٢- سـهیم نمـودن بینش خود با رهرو(به عنوان دوست نقاد) ٣-دریافت بازخورد از رهرو.
The mentoring phenomenon in educating precervice science teachers through a school-based collaborative partnership (unpublished doctoral thesis).