چکیده:
سال هاست كه عبارت هاي «اقتصاد دانش بنيان» و «توسعه دانش بنيان» در ادبيات دانشگاهيان و سياستمداران ايران به كار رفته و همگان بر لزوم «دانش بنيان» شدن تاكيد كرده اند. در اين ميان، برخي رشد فزاينده تعداد مقالات علمي و به تبع آن ارتقاي جايگاه كشور در رتبه بندي هاي مربوط را نشانه اي مثبت و حاكي از پيشرفت در مسير «دانش بنيان شدن» دانسته و برخي ديگر نسبت به كيفيت علم و پژوهش كشور ابراز نگراني كرده اند. در راستاي بررسي عميق تر نسبت ميان «ما» و «توسعه دانش بنيان»، چنانچه از يك سو تاريخچه خود را لحاظ كرده و از سوي ديگر مفاهيم «توسعه»، «علم نوين» و «دانش بنيان» را نيز در متن و زمينه اصلي شان (غرب مدرن) مورد توجه قرار دهيم، متوجه مي شويم كه درك نسبت مذكور مستلزم توجه به نسبت ميان «مسير تاريخي ما» و «غرب مدرن» است. به عبارت ديگر، به منظور شناخت و مديريت فرصت ها و تهديد هاي پيش رو، بايد به موقعيت كنوني در قالب دوراهه اي حاصل از برخورد روند هايي تاريخي و مفهومي نگاه كرد. در اين راستا، در مقاله حاضر، با استفاده از چارچوب تحليلي مكتب نهادگرايي به بررسي اين مهم پرداخته و نشان داده شده است كه از يك سو، دانش اين قابليت را دارد كه با بنيان قرار دادن آن، مسير تاريخي خود را اصلاح كرده و در مسير توسعه قرار بگيريم و از سوي ديگر، در صورت عدم اصلاحِ مسير تاريخي، ما نيز كاملاً اين ظرفيت را داريم كه مفاهيم تحول آفريني همچون «دانش» و «دانش بنيان» را به نمونك هايي چون «شِبهِ دانش» و «شِبهِ دانش بنيان» تبديل كنيم. بنابراين، مسئله از حيث نسبتي كه با دانش بنيان شدن داريم، اين نيست كه اگر دقيق عمل نكنيم فقط بازده اقداماتمان كاهش مي يابد و اگر بودجه بيشتري به علم و پژوهش اختصاص ندهيم مسير توسعه و دانش بنيان شدنمان طولاني تر مي شود، مسئله اين است كه چنانچه باز هم اشتباه كنيم، در آينده نزديك متوجه خواهيم شد كه با وجود رشد چشمگير شاخص هاي كميِ دانش و پژوهش، سال ها است چون گذشته راه تركستان پيموده ايم، با اين تفاوت كه آنچه اين بار با اتكا بر نفت، صورتكي تشريفاتي از آن ساخته ايم در واقع «مرهم دردهاي مزمنمان» بوده است كه آن را به يك «شِبهِ مرهمِ تجملاتي» جعل كرده ايم.
خلاصه ماشینی:
"اما آیا در علوم اجتماعی و انسانی نیز برای چنین مفاهیمی معادل یا مابهازایی وجود دارد که بر ارتباط میان تاریخ، گذشته یا روند تغییرات یک جامعه با حال و آینده آن دلالت داشته باشد؟ اصطلاح مورد نظر «وابستگی به مسیر 1 » است که با وجود آنکه به یکی از اساسیترین قواعد تاریخی مبنی بر «پیگیری الگوهای تعاملی انسانها در گذر زمان» اشاره دارد، عموما نادیده گرفته شده و به سادگی از کنارش عبور میشود [2].
7- تقاطع مسیر دانش و مسیر تاریخی ما از مطالب پیشین میتوان چنین نتیجه گرفت که از یک سو، کلید باز کردن قفلهای تاریخی، مرهم درمانگر دردهای مزمن و چاره اصلاح مسیر تاریخی ما، روی آوردن به علم و دانش یا همان «دانشبنیان» شدن است و از سوی دیگر، نیروی درونی برامده از مسیر تاریخی، ما را در جهتی سوق میدهد که از مفاهیمی همچون «توسعه»، «دانش» و «دانشبنیان» نیز، چون گذشته و با اتکا بر نفت، صورتکهایی نمایشی برپا کنیم که عبارت خواهند بود از تعداد زیاد اما بیکیفیت و ناکارامدی از دانشجو، هیأت علمی، دانشگاه، پژوهشگاه، شرکت دانشبنیان، مجله علمی، مقاله علمی و غیره که در واقع چیزی نخواهند بود جز نمونکهایی تقلید شده از ظواهر مابهازای غربی آنها."