چکیده:
قرآن کریم مشتمل بر انواع روشهای تأکید از جمله قَسَم است. قَسَم با شیوههای گوناگونی بیان میشود که در این بین، ساختار «لا أقسم» موردی است که به لحاظ ساختاری، محل تضارب آراء است. بررسی این ساختار به عنوان یک مقولة نحوی ـ تأکیدی در ترجمههای انگلیسی قرآن میتواند اختلاف و نارسایی معادلهای آنها را بر اساس نظریات موجود در این علم نشان دهد. با توجه به موقعیت و کارکرد این ساختار در زبان مبدأ، نقد و ارزیابی معادلهای آن بر اساس الگوی متنگرایی هاوس میتواند راهگشای ترجمهای دقیقتر در این زمینه باشد. از بین شش وجه تفسیری ذکر شده برای این ساختار، احتمال اینکه اکثر مترجمان «لا» را زائد و «أقسم» را قَسَم، و یا کلّ ساختار «لا أقسم» را به عنوان یک صیغة قَسَم در نظر گرفته باشند، بیشتر از وجوه تفسیری دیگر است؛ زیرا نوع معادلیابی آنها هماهنگ با نظرات مفسّران این دو نظریه است. اما به طور کلّی، علیرغم عملکرد بهتر در زمینة ایجاد تعادل واژگانی، نقص عمدة معادلهای اکثر مترجمان با گرایشهای مختلف تفسیری، نداشتن همارزگرایی ساختاری و معادلیابی تأکیدی خود جملة قَسَم (أقسم) است که در اکثر موارد، با ساختار تأکیدی دستور زبان مقصد مطابقت ندارد. گرچه اعجاز بیانی قرآن، تفاوتهای دستوری دو زبان و نقش خود مترجم در ترجمة متعادل و یا نامتعادل این ساختار، تأثیر مشهودی دارد، اما با توجه به موقعیت زبانی این ساختار در متن مبدأ، میتوان با استفاده از روش ترجمة آشکار هاوس و عبارت «I do swear by» برگردانی همارز با متن مبدأ ارائه نمود.
خلاصه ماشینی:
"نکتۀ قابل توجه این است کـه گرچـه متـرجم در ایـن رویکـرد، دیگـر بـا اسـلوب قسـم سروکار ندارد، اما مترجمان مذکور با نوع منفیسازی که به کار برده اند، توانسته اند ساختار هرچند منفی «لا أقسم » را موکد برگردان نمایند؛ زیرا در صورتیکه پسوند منفیسـاز «not» همراه با افعال کمکی و به صورت مستقل بیاید، باعث تأکید کـلام مـیشـود ( et&Quirk ٧٧٦ ,١٣٦ :١٨٨٥ ,all ,٢٦٩ :٢٠٠٩ ,Longman).
(Svartvic, 2003: 205 نتیجه ای که از بررسی ترجمۀ ساختار «لا أقسـم » بـا ایـن رویکـرد در ایـن دو ترجمـه بـه دست میآید، بدین شرح است که گرچه معـادل هـای ایـن مترجمـان بـه صـورت تأکیـدی برگردان شده است ، ولی با توجه به اینکه نظریۀ «نفی قسم » منجر به خارج شدن سـاختار «لا أقسم » از دایرة قسم و تأکید میشود، نمیتوان چنین ترجمه ای را با مؤلفۀ نظریۀ متن گرایـی هاوس برای سنجش میزان تطابق ساختاری (انعکاس تأکید) بررسی کرد؛ زیرا نفـی قسـم از اسباب تأکید نبوده اسـت و موجـب تأکیـد کـلام نمـیشـود، هرچنـد بـه صـورت تأکیـدی معادل یابی گردد.
گرچه پیکتال با توجه به اصل نظریۀ هاوس مبنی بر مقابلۀ دو متن ، جدا نپنداشتن آن ها و لزوم برقراری هم ارزی بین متن مبدأ و مقصد، به درستی متوجه معنا، نقش و کـاربرد «لا» در این وجه تفسیری بوده است و با معادل یابی صحیح توانسـته تأکیـد حاصـل از آن را در ایـن ساختار منعکس و قسم را مؤکد نماید، اما اشکال کار وی، نیافتن معادل تأکیدی خود فعـل «أقسم » است کـه بـدون اسـتفاده از سـازوکارهـای تأکیـدی موجـود در زبـان انگلیسـی، بـه صورت «I call to witness» و «I swear by» معادل یابی شده اسـت ."