چکیده:
این مقاله میکوشد نظم حاکم بر کاربست عناصر زبانی در متن سورة کافرون را کشف کند. با این هدف، سؤال این است که متن سورة کافرون بهمثابة یک اثر ادبی در قالب چه ساختار زبانی تنظیم شده است و معانی موجود در این متن، در چه ساختاری ارائه شدهاند؟ برای پاسخ به این سؤال، متن سوره از دیدگاه نظریة ساختارگرایی، با استفاده از ایدة تقابلهای دوگانه و محورهای همنشینی و جانشینی مطالعه میشود. روش مطالعه، تحلیلیـ تطبیقی خواهد بود. در بخش اول، تحلیلی کاربردی از روش ساختارگرا برای مطالعة یک متن خاص ارائه میشود. در بخش دوم، سورة کافرون با تطبیق روشی که در بخش اول ارائه شده، تحلیل میگردد. در نتیجة این تحلیل، مشخص میشود که سورة کافرون بر اساس سه تقابل دوگانة اصلی، از سه سازة اصلی، و سازة دوم نیز بر اساس سه تقابل دوگانة فرعی از چهار سازة فرعی تشکیل شده است. یکی از این سازههای فرعی، عیناً دو بار در متن به کار رفته است که یک بار دلالت ایجابی و یک بار دلالت سلبی دارد. عناصر زبانی در متن بهگونهای تنظیم شدهاند که سازههای سوره را همزمان از هم جدا میکنند و به یکدیگر پیوند میدهند تا از این طریق، ساختار کلی متن شکل بگیرد. این جدایی و پیوند هم در سطح معنایی سوره به طور عینی نمود دارد و هم در سطوح واجی و واژگانی و نحوی. این مطالعه با تحلیل ساختار سورة کافرون نشان میدهد که چگونه معانی مدّ نظر در سوره، از طریق روابط جانشینی و همنشینی میان سازههای سوره در چارچوبی منسجم ارائه شدهاند.
خلاصه ماشینی:
"الگوهای همنشینی دو واحد معنایی «گوینده + مخاطبان »، عناصر زبانی مـتن را بـرای دلالـت بر ایده های متن در ساختاری متقارن تنظیم کرده اند: مشابه مشابه برعکس برعکس مشابه قل یا أیها الکافرون (١) لا أعبد ما تعبدون (٢) ولا أنتم عابدون ما أعبد (٣) ولا أنا عابد ما عبدتم (4) ولا أنتم عابدون ما أعبد (٥) لکم دینکم ولی دین (6) برعکس اما چون سازة دوم از آیات دو تا پنج تشکیل شده ، می توان این چهار آیـه را سـازه هـای فرعی سوره دانست ؛ زیرا در مجموعۀ خود، یـک سـازة اصـلی را تشـکیل داده انـد و تقابـل «پرستش گوینده / پرستش مخاطبان » را پوشش داده اند.
بر مبنای این تقابل ، نحوة ترکیب واحدهای معنایی در سازة دوم چنین تحلیل مـی شـود: الگوی همنشینی ساخت های منفی با سـاخت هـای مثبـت در ایـن سـازه نشـان مـی دهـد کـه گوینده در آیه های دو و چهار، پرستشی را از خـود نفـی مـی کنـد کـه آن را بـرای کـافران اثبات می کند: «لا أعبد/ ما تعبدون » و «لا أنـا عابـد/ما عبـدتم ».
آنچه که نظریۀ ساختارگرایی به طور ویژه بر شناخت ما از این متن می افزاید، این اسـت که با ارائۀ طرحی تحلیلی که از زبان شناسی ساختارگرا برآمده ، ما را راهنمـایی مـی کنـد تـا یافته هـای خـود را از درک ایـده هـای مـتن و نیـز از تحلیـل هـای زبـان شـناختی بـه گونـه ای صورت بندی کنیم که بتوانیم ساختار معنایی حاکم بر ایـن مـتن را تشـخیص دهـیم و درک کنیم که معنا در این متن در قالب چه ساختاری از کاربرد عناصر زبـانی تنظـیم شـده اسـت ."