چکیده:
معرفتشناسی در ناحیة توجیه که از جانب معرفتشناسان امروزین در دو قالب کلّی مبناگروی و انسجامگروی ارائه شده است، در روابط میان باورها و گزارهها پژوهش میکند. در این جستار، ابتدا به تقریر معرفتشناسان از مبناگرایی اشاره میشود و سپس الگوی پیشنهادی ارائه خواهد شد. براساس این الگو، که ادعا بر آن است که اندیشمندان مسلمان عموما از آن پیروی میکردند، گزارهها و باورها به: 1) گزارههای تماما پشتیبان و 2) گزارههای غیر تماما پشتیبان تقسیم میشود. این تفکیک بر حیثیت کاربردی مبتنی است. تصویر وابستگی یا متکی بودن در عبارت «وابستگی و اتکای باورهای روساخت بر زیرساخت در مبناگروی»، نقش بنیادینی در ارائة الگوی جدید دارد. ازاینرو دو الگو قابلشناسانش است: الگوی استنتاجی یا زایشی-تولیدی و الگوی پشتیبانی. اصل تناقض بر پایة اندیشة فیلسوفان مسلمان، اساسیترین نوع گزارههای تماما پشتیبان را تشکیل میدهد. براساس الگوی ارائهشده، برخی از اشکالات بر تقریر عادی از مبناگروی وارد نخواهد بود. در این گزارش، سنجش و پیشنهاد، مشاهده خواهیم کرد که معرفتشناسی فیلسوفان مسلمان از این الگو پیروی میکند و محمل کمتری برای انتقادها نسبت به تقریر عادی دارد.
خلاصه ماشینی:
"الگوی مبناگرایی فیلسوفان مسلمان: تحلیل بازگشت و ابتنای گزارههای غیرپایه به گزارههای پایه هاشم قربانی 1 چکیده معرفتشناسی در ناحیة توجیه که از جانب معرفتشناسان امروزین در دو قالب کلی مبناگروی و انسجامگروی ارائه شده است، در روابط میان باورها و گزارهها پژوهش میکند.
از نظر فخر این قضیه که «یک جسم دو مکان ندارد» نیز به این دلیل نیازمند اصل امتناع تناقض است که اگر آن را نپذیریم، دیگر یک جسم و دو جسم تمایزی با یکدیگر نخواهند داشت و در این صورت وجود و عدم در جسم دو جمع شدهاند (صادقی، 1387، ص.
همانگونه که در بخش تقریر کلی مبناگروی اشاره شد، مشخصة سوم آن، تأکید براین عبارت بود: «باورهای پایه بهگونة غیرباوری موجهاند»؛ یعنی توجیه این باورها برگرفته از دیگر باورها نیست.
ازاینجهت میتوان اینگونه نتیجه گرفت که در این الگو، توجیه یک باور، صرفا براساس مخروطی و نردبانیگونه نیست که بر باورهای پایه منتهی شود، بلکه اگر باوری وجود داشته باشد که با دیگر باورهای پذیرفتهشده تناقض نداشته باشد، میتوان آن را پذیرفت.
بدین بیان، حیثیت پشتیبانی اصل تناقض به این معنا نیست که صرفا گزارهها در فرایند چیدمانی قرار بگیرند تا نهایتا به اصول ابتدایی و پایه خاتمه یابند، بلکه اگر «باور»ی با «یک سامانة معرفتی پذیرشیافتة ما که صادق است» «تناقض»ی نداشته باشد، همین امر [تناقض نداشتن] از آن باور پشتیبانی میکند.
4. در الگوی رایج مبناگروی منسوب به اندیشمندان فلسفی، حضور قواعد استدلالی منطق در رساندن تحلیلهای انتزاعی فلسفی به باورهای پایه و بدیهی ملحوظ است؛ اما در الگوی ارائهشده، در رسیدن تحلیلها به آستانة اصل تناقض، حیثیت پشتیبانی آن لحاظ میشود و نه کاربری قواعد استدلال."