چکیده:
این جستار به بازنگری داستان هفتخان رستم در سنّت ادبی و عامة فارسی و به هلاکت رسیدن
دیو سپید بهدست رستم میپردازد. این مقاله همچنین با تعبیر نولدکه (Nöldeke )، که دیو سپید را
از دوران باستان میداند، به مخالفت برمیخیزد و درعوض میگوید که دیو » خدایی سپید « بازماندة
سپید بازنمایی پدر سپیدموی رستم، زال، است. نگارنده نبرد رستم با دیو را نیز از منرر کشمکشی
ادیپی ( Oedipal conflict ) که طی آن پهلوان در غاری بر «پدر بد» غلبه م یکند و او را م یکشد،
تحلیل نموده است. این مقاله همچنین داستان هفت خان را روایت فرایند بالغ شدن پهلوانی میپندار د
که طی آن به فردیّت و استقلال دست مییابد. چندین روایت شفاهی و روایتی از نسخهای از یک طومار نقّالی از قرن نوزدهم میلادی نیز به منرور سنجش با روایت ادبی عرضه شده اند
خلاصه ماشینی:
"اینکه در مراسم تاجگذاری کیقباد، در میان دیگر پهلوانان دربار، از رستم حتی نامی هم برده نمیشود خود نکتهای است روشنگر، حال آنکه این رستم است که بهتنهایی شاه را از گمنامی روستاییاش نجات داد و بر تخت شاهی نشاند: همه نامداران شدند انجمنچو خرداد و کشواد و برزین گو چو دستان و چون قارن رزمزنفشاندند گوهر بر آن تاج نو (کیقباد: 3-4) برخلاف این بیتها، در پایان داستان هفتخان، هنگامی که کیکاووس درباریان را فرامیخواند، برای نخستین بار نام رستم در میان دیگر پهلوانان دربار برده میشود: نشست از بر تخت مازندرانچو طوس و فریبرز و گودرز و گیو ابا رستم و نامور پهلوانچو رهام و گرگین و بهرام نیو (ج م: 603-604) در پایان هفتخان، رستم خود را در میان درباریان میبیند و بهکلی از پدر متمایز میگردد، هرچند صراحتا او را جهانپهلوان نمیخوانند.
این روایت جنگ مازندران را که در شاهنامه نبرد رستم با دیو سپید تنها بخشی از آن است، بهکلی حذف میکند و هفتخان را نیز به هفت غاری تفسیر میکند که بر سر راه خانۀ دیو قرار دارند.
» پس رستم اولاد را بر درخت بست و گفت: «نشانۀ من آن است که سه نعره میکشم: یکی آنکه دیو را ببینم و دیگر آنکه با او در جنگ باشم و سیم آنکه او را بکشم و اگر نعرۀ سیم نیامد، بدان که دیو مرا کشته است؛ تو بر رخش سوار شو، در پیش کاووس رو و احوال مرا با او بازگو تا هرچه داند بکند."