چکیده:
با مخدوش شناختهشدن براهین اثبات وجود خداوند در عصر روشنگری، برخی از الهیدانان مسیحی بر آن شدند تا برهانی از طریق تجربهی دینی بر وجود خداوند اقامه کنند. ویلیام. پی. آلستون طرحی درباب اعتبار معرفتشناختی تجربهی دینی پیشنهاد کرد که میتوان دو رکن اساسی آن را چنین بیان کرد: اصل توجیه در بادی نظر و مشابهت ادراکات حسی و ادراکات عرفانی در کاستیها و قوتها. هدف این نوشتار بررسی و نقد این رویکرد، ازطریق مطالعهی مقالات و کتب آلستون و نیز مقالاتی است که دربارهی اندیشههای وی نوشته شده است. ادعای اصلی نگارنده این است که هرچند باور به محتوای تجربیات دینی برای صاحبان این تجارب توجیهپذیر است، بهسختی میتوان توجیهی بینالأذهانی برای این قبیل باورها تصور کرد. در پایان خواهم گفت رویکرد معرفتشناسانه به تجربهی دینی تاکنون رویکرد موفقی نبوده است.
خلاصه ماشینی:
"اگر ادراک حسی و ادراک عرفانی را دو استعداد از استعدادهای متنوع سامانه ی ادراکی بشر بدانیم ، دور از انتظار نیست که پرسیده شود این دو ادراک چه تفاوتها و شباهت هایی با هم دارند و آیا شباهت ها و تفاوتهای آنها می توانند دستاویزی برای ارزشیابی معرفتی مصادیق آنها باشند؟ آیا اساسا مقایسه ی این دو توانایی ادراکی مقایسه ای سنجیده است ؟ ویلیام جیمز در کتاب معروف خود درباب تجربه ی دینی ، پس از نقل نمونه های فراوانی از گزارشهای تجربیات دینی می نویسد: عقاید «عقلانی »تر خود ما بر اساس شواهد و مدارکی استوارند که از لحاظ ماهیت ، دقیقا شبیه عقایدی هستند که عرفا برای خودشان نقل می کنند.
آلستون در پاسخ به این ایراد، توجه ما را به تمایزهای آشکاری که میان قوای ادراکی مختلف وجود دارد جلب می کند: مثلا دروننگری؛ اگر من بعد از فراغ از یک مسؤولیت خاص، احساس آسودگی و سبکبالی کنم ، نمی توانم انتظار داشته باشم شخص دیگری که همه ی شرایط من را دارد نیز چنین احساسی داشته باشد، بالعکس محتمل است او احساس خستگی و فرسودگی داشته باشد.
هرچند در فرض پذیرش مبانی معرفت شناسی اصلاحشده کاملا ممکن است شخص همچنان موجه باشد به محتوای تجربه ی دینی خود اعتقاد داشته باشد، واضح است عدم وفاق میان تجربه های دینی تا اندازه ی درخورتوجهی اعتبار ادراک عرفانی را خدشه دار می کند.
ولی این دقیقا همان چیزی است که او برای اثبات طرح معرفت شناسانه ی خود به آن تمسک کرده است ؛ چنانچه دیدیم ادعای اصلی او در طرحش این بود که قوای ادراکی بشر عموما ساختار واحدی دارند و برهمین اساس نظریه ی نمود و اصل توجیه در بادی نظر را بر تجارب دینی تطبیق کرد."