چکیده:
دانش بومي به مجموعه اي از داشته ها، مهارت ها، ارزش ها، باورها، ابزارها و روش هاي يك گروه اجتماعي يا ملتي گفته مي شود كه درزمينه هاي گوناگون زندگي از طريق تجارب و تاييد نسل هاي متمادي به ارث رسيده است، و كاربرد صحيح آن مي تواند منجر به توسعه درون زا - كه در واقع توسعه منطبق با فرهنگ مردم و محيط آن جامعه مي باشد - شود. از اين رو مقاله حاضر به شناسايي يكي از مهم ترين رويكردهاي روشي نوين در عرصه تحقيقات اجتماعي و جايگاه آن در شناخت دانش و ارزش هاي بومي مي پردازد. نظريه بنياني اين قابليت را دارد كه بجاي آنكه به اثبات نظريه هاي موجود بپردازد، با شناخت واقعيت موجود در هر جامعه نظريه هاي جديدي منطبق با آن جامعه خلق كند.
اهتمام روش شناسي نظريه بنياني بر توليد و ساخت نظريه از دل داده هاي موجود در جامعه مورد مطالعه است. در اين روش از رويكرد استقرايي استفاده مي شود و محقق كار خود را با مشاهده و مصاحبه ها شروع مي كند و سپس الگوها، مضامين، يا مقوله هاي عام را پيش مي نهد. پس از اين مرحله، به مدد روش هاي تفسيري، نظريه ها (بدون پيش انگاشته هاي قبلي و تاييد و رد آن ها) توليد و ارائه مي شود. ازاين رو با توجه به ماهيت اين نظريه مي توان آن را به مثابه يك روش يا ابزار جهت شناخت ارزش ها، مهارت ها و به طور كلي دانش بومي جامعه مورد استفاده قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"(١٣٨٨: ١١٠-٩٧) در مقاله ای به با عنوان "مقایسه سه گـذرگاه دربـاره دانش بومی در ایران ، با تأکید بر تحـولات مفهـومی، سـاختی و کـارکردی علـم " بیـان میکند، که اثبات گرایی در علم ، و توسعه گرایی مبتنی بر آن ، پیش از ایـن کـه بتوانـد در ایران نیز مانند اروپا در یک دوره زمانی، سنت های نیرومند علمی، تحقیقاتی و آکادمیک خـود را مسـتقر بکنـد، مواجـه بـا رویکردهـای پراکنـده «نـا اثبـات گرایـی» و «مابعـد اثبات گرایی» شده است و به جای این که سـنتز ثمربخشـی از اندیشـیدن در بـاب علـم ، اتفاق بیفتد، شاهد بودیم که چگونه در ایران دهـه ٥٠ شمسـی؛ گفتارهـای مـبهم بـومی شدن علم و دانشگاه در لفافه ای از نقد اثبات گرایی، نقد کمیت گرایی و نقد ایـدئولوژی «علم -آیین »، سر از ایدئولوژیها و پروژه هـای اسـلامی سـازی در پایـان همـان دهـه و بعدازآن ، درآورد، و به تأویل هایی اجتماعی و سیاسی انجامید، که اساسا در نیت مؤلفـان نخست نیز نبود.
پرسش های اساسی در این مقاله عـلاوه بـر روشـن کردن مفهوم «دایاسپورای علمی» و «بومیسازی علم » و امکان تحقق علمی آن ، پرداختن به این مسئله است که اولا بومی بودن دانشمندان و دانش اجتماعی را باید بر اساس تبار شناختی آن دانشمندان ارزیابی کرد و یا بر اسـاس تعلـق دانشـگاهی و ملـی آن هـا، بـه چارچوب های نهادینه شده علمی و دوم آن که حضور و تداوم فعالیت ایـن دایاسـپورا در چه موقعیت و شرایطی میتواند به سود بومیسـازی علـوم اجتمـاعی در ایـران باشـد؟ امروزه ما در وضعیتی هسـتیم کـه نـه فقـط دیـدگاه روشـنی نسـبت بـه ابعـاد دقیـق و فعالیت های این دایاسـپورا (و اصـولا دایاسـپورای ایرانـی در کلیـت آن ) نـداریم ، بلکـه رابطه ای مشخص و تعریف شده به خصوص نهادینه شده نیز با آن وجود ندارد و روابـط صرفا شکل شخصی دارند و به مناسبات افراد با یکدیگر یا روابـط نهادهـای ایرانـی، بـا اشخاص دایاسپورا یا برعکس محدود میشوند."