چکیده:
«تقابل هاي هم جوار» (همنشيني دو ركن متقابل)، اصطلاحي است در پيوند با علم معاني نحو. اين اصطلاح، هنرسازهاي پنهان در مثنوي است كه در اين نوشتار براساس نظريه نظم (ساخت) و علم معاني نحو، ساختهاي گوناگون و الگوهاي متنوع آن تبيين و تحليل شده است؛ ازجمله اين الگوهاي تقابلي عبارتاند از: تقابلهاي هم جوار در يك جمله با هويت دستوري يكسان (تقابلهاي معطوف، تقابلهاي هم جوار مضاف و مضافٌإليهي و موصوف و صفتي)، تقابلهاي هم جوار در يك جمله با هويت دستوري ناهمسان و تقابلهاي هم جوار در دو جمله شامل تقابلهاي عطفي و غيرعطفي. همراهي اين الگوها با ديگر عناصر زيباييشناسي چون انواع آرايههاي بلاغي و موسيقي كلام، بر ظرفيت معنايي و حسن بلاغي آنها ميافزايد. اين گونهگوني موجب پويايي زباني، بلاغي و معنايي هر چه بيشتر شعر مولانا شده است. بسامد فراوان اين هنرسازه، ويژگياي سبكي در شعر مولانا آفريده است و گذشته از تاثير بلاغي و زيباشناسانه در القاي زمينه معنايي سخن، بهويژه در انديشههاي بنيادين ذهن مولانا موثر است. در اين نوشتار، تقابلهاي هم جوار معرفي و ساختار نحوي ابياتي كه شامل اين هنرسازه اند، تحليل زيباشناسي شدهاند.
خلاصه ماشینی:
"الف - تقابل های هم جوار در ساده ترین ترکیب نحوی:در ابیات زیر جملاتی وجود دارند که با ساده ترین نوع ترتیب واژگان در جمله (فاعل - مفعول - فعل یا مسندالیه - مسند- رابطه ) به کاررفته اند؛ به عبارتی شاعر توانسته است معنا را بدون تغییر و جابه جایی اجزای جمله ، به وزن درآورد، اما کنار هم قرارگرفتن فاعل و مفعول یا مسند و مسندالیه یا یکی از وابسته های آنها به دلیل تقابلشان ، تأثیری بلاغی در بیت گذاشته است : پنبۀ آن گـــوش ســــر گـــوش ســرست تا نگـــردد ایـن کـــر آن باطن کــــرست (مولوی، ١٣٩٣، دفتر اول : ٥٦٧) گفــت هــــر رازی نشــایــــد بـازگفــت جفـت طاق آیـــــد گهــی گـه طاق جفت (همان : ١٠٤٥) لـــــوح حافظ لــــــوح محفوظـــی شود عقـــــــل او از روح محظوظــی شـــــود (همان : ١٠٦٤) چـــون عمـــر از عقل آمـــد ســوی جان بوالحکــم بوجهـــل شــــد در بحــث آن (همان : ١٥٠٤) چــــون تعلـــق یافـت نـــان با جانــــور نــان مـــرده زنـــده گشــت و با خبــــر (همان : ١٥٣٢) هــــر نبـــی و هـــر ولـــی را مسلکیست لیــک تا حـــق مـــی بــرد جمله یکیست (همان : ٣٠٨٦) ب - همراهی و تبدیل رکنی از ارکان تقابل های هم جوار به رکنی دیگر: گاه در کنارهم آمدن واژه های متقابل ، چنان است که رکنی از ارکان تقابل با رکن دیگر همراه (٣٠٢١) یا یکی به دیگری تبدیل میشود (٣٨٣٥، ٣٨٣٦) یا رکنی در دل ضدش پدید میآید (٣٨٦٥): ٤٦/ ادب فارسی، سال ٦، شمارة ١، بهار و تابستان ١٣٩٥، شمارة پیاپی ١٧ روح قالـب را کــنون همــــره شــــدست مدتـــی سگ حــارس درگـــه شـــدست (همان : ٣٠٢١) کــــی بـدیـدنـدی عصــا و معجــــــزات معصیت طاعت شــــد ای قـــوم عصـــات (همان : ٣٨٣٥) ناامیـــدی را خـــــدا گـــــردن زدســت چـــون گنـاه و معصیت طاعــت شــدست (همان : ٣٨٣٦) کـــــه ز ضــــدها ضـــدها آیـــد پدیــد در ســـویــــدا نــــور دایـــم آفـریــــد (همان : ٣٨٦٥) ٣-٢."