چکیده:
کلید واژه قدرت در اندیشه میشل فوکو را می توان تابع نظریه "دانش-قدرت-رژیم حقیقت" دانست. اندیشه پرسشگر وی از یک سو کار اندیشیدن را دشوار می کند و از سوی دیگر لذت اندیشیدن را به محقق می چشاند. وی درتلاش است تا انسان ها را به قلمرو نااندیشیده ها ببرد . از راه اندیشیدن به نا اندیشیده ها، چیزهایی کشف می شود که در حالت طبیعی صامت هستند . لذا باید اندیشه های او را مخالف همه چیزهایی دانست که جهان شمول و بدیهی می نماید. نقش وی آن است تا به مردمان نشان دهد آزادتر از آن
هستند که می پندارند. این که می توانند از برخی موضوعات که درلحظاتی از تاریخ پیش آمده وآن ها را به عنوان حقیقت وسند پذیرفته اند دوباره کنکاش و انتقاد نمایند . سئوال متبادر ذهن آن است که چگونه فوکو توانسته است خود را از بند اندیشه های مسلط زمان چون ساختارگرایی (رئالیسم) و پدیدارشناسی (ایده آلیسم) رهایی بخشد و نشان دهد که چگونه قدرت، دانش را به استخدام خود درمی آورد و ناهنجاری ها را به هنجار و حقیقت تبدیل می نماید به عبارت دقیق تر معضل رژیم حقیقت ایجاد رابطه بین دانش و قدرت است که از طریق آن خود را به عنوان یگانه حقیقت ممکن بشناساند . پاسخ به این چالش را باید در بررسی مفهوم قدرت، دانش و گفتمان جستجو نمود.
خلاصه ماشینی:
"روش شناسی فوکو بررسی تاریخ شیوه های گوناگون و پرده برداشتن از نیروهای فرهنگی و تاریخی ای که انسان را به موضوع قدرت و سوژه دانش تبدیل نماید، یکی از اهداف فوکو است : برای این کار وی سه روش را دست مایه قرار می دهد.
همچنین فوکو در صدد تبیین قواعد هدایت کننده تولید گزاره های گفتمانی برمی آید و توضیح می دهد که چگونه این قواعد صورت بندی اشیاء شیوه های سخن و مفاهیم یک گفتمان را ساختمند می کند.
به اعتقاد فوکو ماهیت گزاره و حکم آن نسبی است و برحسب استفاده ای که از آن می شود و شیوه به کارگیری آن نوسان پیدا می کند و گفتمان محصول عوامل تصادفی مختلف است و مانند یک سیستم باز به عناصری که در گفتمان های دیگر است مربوط و آن ها را به هم پیوند داده و به شبکه ای از معانی که متعلق به خودش است تغییر حالتی دهد.
(شیلز، ١٩٦١، ص٨٥) برای نمونه برای پی بردن به گفتمانی مانند غرب زدگی یا تهاجم فرهنگی نباید همیشه به نوشته های کسانی چون آل احمد یا شریعتی یا دیگرانی که شاید با به کار بردن این مفاهیم بیشترین نفوذ را داشته اند مراجعه کرد بلکه باید به دنبال گفتمانی بود که در عینیت جامعه و نزدیک به نبض زندگی اجتماعی است .
برعکس فوکو حقیقت مرسوم تاریخی را به پرسش می گیرد و بر این باور است که شاید تجزیه و تحلیل بهتری از تاریخ بتواند شکل دهنده یک هستی شناسی زمان حال باشد."