چکیده:
درﺑﺎره ﺣﻘﻮق ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻞ ﺑﺴﯿﺎر ﻧﻮﺷﺘﻪ اﻧﺪ وﻟﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ اﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﻣﻔﻬﻮم ﺑﻨﺪی ﻣﺸﺨﺼﯽ از ﺣﻘﻮق ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻞ ﻣﺘﮑﯽ نیست ﺑﻠﮑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺗﺤﻠﯿﻞ ارزﺷﯽ را ﻫﻢ ﻧﻤﺎﯾﺎن ﻣﯽ ﺳﺎزد ﮐﻪ اﻋﺘﺒﺎر ﻋﻠﻤﯽ آن را ﺧﺪﺷﻪ دار ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﻣﻘﺎﻟﻪ ﮐﻨﻮﻧﯽ در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺗﺠﺰﯾ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ ﺗﺌﻮرﯾﮏ از ﺣﻘﻮق ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻞ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻔﻬﻮم ﺑﻨﺪی واژه ﻣﺬﮐﻮر ﺑﺎزﯾﺎﻓﺖ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻌﺒﺎرت دﻗﯿﻖ، ﻧﻮﺷﺘﺎر در ﺑﺤﺜﯽ نظری حقوق بین الملل را در میان امنیت جمعی کنونی مورد شناسایی قرار میدهد ترسیم این وضعیت در دوران سیستم دو قطبی و نظم نوین جهانی در روابط بین الملل فرآیند رویکرد حاضر را تکمیل کرده است.
خلاصه ماشینی:
"برداشتی صلح محور از روابط بین الملل بهشمار میرود که در مقابل نظریه رئالیستی و جنگ محور قرار گرفته است و هسته مرکزی دیدگاه سنتی را تشکیل میدهد( نقیبزاده1373،57)به گونهای واقعگرایانه میتوان بیان داشت کدام کشور را میشناسیم که در مناسبات بینالمللی در جهت انحراف از منابع ملی حرکت کرده باشد؟ اصولا امنیت ملی با منافع ملی پیوند میخورد و همین عامل یعنی برداشت کشورها از مفهوم امنیت و شرایط و لوازم آن زمینه تعارض منافع ملی را فراهم میسازد (روشندل23،1374) آیا این حقیقتا مصداق بینظمی در دنیاست؟ یا باید آن را یک کارکرد واقعی به حساب آورد.
آن فرمولی که حقوقدانها از آن به عنوان اراده گرایی و عین گرایی یاد کرده اند( بیگدلی،همان،59) لازمه تحکیم و تثبیت، صلح و امنیت بینالمللی بر عهده کشورها قرار میگیرد از یک طرف دولتها مستقل هستند و دارای حاکمیت انحصاری که رضایت آنها در هرصورت شرط اساسی حقوق بینالملل است و از طرف دیگر لازمه زیست و پایداری جامعه جهانی عدول از این واقعیت خواهد بود که کشورها مواردی از حاکمیت و منافع ملی را فدای هدف برتر یعنی امنیت همه نمایند.
تلاش کشورها نیز در طول تاریخ با هدف تقویت حاکمیت صورت گرفته است دولتها سعی کردهاند با تمرکز قدرت و انباشت تسلیحات امنیت خود را تامین کنند هر چند به همین اعتبار وارد اتحادها و ائتلافهای فراملی، منطقهای و جهانی شدهاند (کاظمی190،1370) موازی با این قدرتهای برتر سهم بیشتری از امنیت جهانی را کسب مینمایند در جامعه بینالمللی امروز از آنجایی که حاکمیتها قدرت مطلق خود را از دست میدهند و به اصطلاح حاکمیتها نفوذپذیرگردیدهاند( اخوان زنجانی، 1372)آمال تحقق حقوق بینالملل عمومی عملیتر شده است."