چکیده:
هگل ناشناختنی ماندن شیء فینفسه را در فلسفه کانت معادل با شکاکیت دانسته و علت آن را در روش نقادی جستجو میکند. چرا که از نظر او سنجش امکان معرفت پیش از مواجهه با متعلقات معرفت به معنای از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم است. در این مقاله نخست نشان داده میشود که هگل چگونه با نگارش پدیدارشناسی اولاً اصل پروژه نقادی را به رسمیت شناخته و ثانیاً بدیلی در برابر روش نقادی کانتی ارائه میدهد که گرفتار معضل از پیش مفروض گرفتن سوبژکتیویسم و در نتیجه شکاکیت نباشد. سپس با نظر به تفاسیر مختلفی از پدیدارشناسی که آن را به عنوان برهانی علیه شکاکیت قلمداد کردهاند، ثابت میشود که نتیجه پدیدارشناسی نه اثبات کفایت مفاهیم ذهنی برای اطلاق بر شیء فینفسه که ضرورت وجود ایده مطلق برای امکان معرفت است؛ چرا که از یقین بیواسطه آگاهی نمیتوان حقیقت جهان خارج را استنتاج کرد و وحدت هستی و معرفت تنها ذیل ایده مطلق میسر میشود.
خلاصه ماشینی:
سپس با نظر به تفاسیر مختلفی از پدیدارشناسی که آن را به عنوان برهانی علیه شکاکیت قلمداد کرده اند، ثابت میشود که نتیجه پدیدارشناسی نه اثبات کفایت مفاهیم ذهنی برای اطلاق بر شیء فینفسه که ضرورت وجود ایده مطلق برای امکان معرفت است ؛ چرا که از یقین بیواسطه آگاهی نمی توان حقیقت جهان خارج را استنتاج کرد و وحدت هستی و معرفت تنها ذیل ایده مطلق میسر میشود.
بنابراین هگل با این مدعای فلسفه نقادی که صور اندیشه خود باید متعلق اندیشه قرار گرفته و ارزیابی شوند موافقت دارد، ولی خطای این نگاه را در آن میداند که با انتزاع این ارزیابی از فرآیند دانستن خود اشیاء، از پیش سوبژکتیویسم را مفروض گرفته است ؛ کانت ابژکتیو را از معنای متعارف خود یعنی امر بیرون و مستقل از آگاهی خارج کرده و آن را تحت عنوان کلیت و ضرورت به کار میبرد.
هگل در این دوران از یک سوی، مفهوم نقد را یکسر کنار میگذارد و از سوی دیگر، گویی که «امر مطلق را به عنوان شیء فینفسه و به عنوان معیار سنجش و مطابقت مفروض میگیرد و به طور کلی پروژه نقادی کانتی را برای ارزیابی خرد در شناخت شیء فینفسه به رسمیت نمیشناسد» (١٦٤ :٢٠٠٧ ,Bristow)؛ در نهایت فلسفه نیز بازگشت به یک ایده باستانی یعنی دریافت امر مطلق فرازمانی - فرامکانی است .