چکیده:
پیش از دکارت، فیلسوفان سدههای میانه هنگام بحث از نسبت وجود و ماهیت به سهگونه تمایز توجه کرده بودند و دکارت نیز به این سهگونه توجه دارد اما این مساله را صرفا در ذیل بحث از نسبت میان نفس و بدن طرح میکند و جز اشارههایی کوتاه به مسالهی تمایز وجود از ماهیت نمیپردازد. پرسش این است که با توجه به سکوت دکارت در این مساله در عین اهمیت آن برای درک متافیزیک وی، آیا میتوان به درکی روشن از معنای وجود و نسبت آن با ماهیت از راه پیگیری مسالهی تمایز رسید یا خیر. این کار در گام نخست با پرداختن به چهار گونه تمایز ممکن نزد دکارت و سپس روشنسازیِ چهارگونه تمایز میان وجود و ماهیت بر اساس آنها آغاز میشود تا سرانجام آشکار شود که دکارت درکی دوگانه از معنای وجود دارد. در پایان چنین ادعا خواهد شد که این درک دوگانه و نیز عدم امکان گذر از آن در تفکر دکارتی، سبب پدیدآمدن ابهام و ناکامی در تفسیر متافیزیکی دکارت از واقعیت، هم نزد خودش و هم هنگام فهم برای دیگران است.
خلاصه ماشینی:
بنابراین حتی اگر دکارت از تمایز عقلی میان وجود و ماهیت سخن گفته باشد و از نظر تاریخی هم بدانیم که او تحت تاثیر سوآرز بوده است باز باید این تمایز را بر اساس این انقلاب شناختی صورت بندی و درک کرد تا معنای دقیق آن در نظر دکارت معلوم شود.
دکارت به این وجود غیرتصوری و بالفعل در سه عبارت من هستم ، خدا هست و اشیاء مادی هستند و حتی در استفاده از اصل علیت در استدلال نشان صنعتی برای ربط میان واقعیت ذهنی و واقعیت صوری در خارج توجه دارد ولی میان این معنای از وجود با معنایی از وجود که در آن وجود تصوری است و ربط به حالت فکرکردن ما درباره ی تصورها دارد نسبت دقیقی برقرار نکرده البته نه از آن جهت که بیتوجهی کرده است بلکه از آن جهت که روش فلسفی او این اجازه را به او نمیدهد.
٢. گزارش از گونه های تمایز براساس پاسخ به نخستین دسته از اعتراض ها به تأملات کاتروس ١ در نخستین دسته از اعتراض ها به دکارت در پایان بحث خود برای نفی تمایز واقعیای که دکارت میان نفس و بدن در تامل پنجم آورده است به تمایز صوری (formal distinction) یا ابژه ای دونس اسکوتوس اشاره میکند تا به دکارت نشان دهد که میتوان به تمایز نفس و بدن باور داشت ولی در عین حال این تمایز را واقعی ندانست به 1.