چکیده:
مسئله «جبر و اختیار» از مسائل دشوار در مباحث فلسفی و کلامی است که اندیشمندان و عالمان دینی در طول تاریخ، همواره با نگرش ها و رویکردهای مذهب مورد اعتقادشان درصدد بررسی آن برآمده اند. دراین میان، در کلام اسلامی، اشاعره به موجبیت انسان و تفویض امور به خداوند معتقد شده اند و در مقابل، معتزله به اختیار انسان گراییده اند و کارهای انسان را تفویض یافته به او از جانب الهی دانسته اند. جلالالدین محمد بلخی، مشهور به مولانا در مثنوی معنوی ابیاتی دارد که برخی جبرگرایی و برخی دیگر مختار بودن انسان را از آن دریافته اند. در ادامه، با در نظر گرفتن تمامی ابیاتی که مولانا در زمینه جبر و اختیار دارد، به بررسی عقیده او در این خصوص خواهیم پرداخت.
The issue of determination and free will being a complicated philosophical and theological problem has been dealt by scholars of various religious backgrounds throughout the each accorging to his own school of thought. Ash’arites believe that man is determined and things are left to God. On the contrary، Mu’tazilites believe in human free will assuming that man is responsible for his activities. Jalal al-Din Muhammad Balkhi known as Mawlana (Rumi) includes in his Mathanawi poems which according to some imply determinism whereas according to others free will. Taking all other poems Mawlana has composed on determinism and free will into account، the author studies Mawlana’s opinion in this regard.
خلاصه ماشینی:
"مولـوی پـس از ایـن بحـث آزاردهندة کلامی ، راهش را به کوی عشق و عرفان کج می کند و می گوید: بحث عقل است این چه بحث ای حیله گر تــا ضـعـیـفـــی ره بــرد آنـجـا مـگـر (همان ، دفتر اول ، بیت ١٥٠٠) من این حرف های عاقلانه را زدم تا افراد بی خبر ضعیف العقل بفهمند من طرفدار جبر نیستم ، ولی این را نیز باید دانست که : بحـــث عقلـــی گـــر در و مرجـــان بـــود آن دگـــر باشـــد کـــه بحـــث جـــان بـــود بحــث جــان انــدر مقــامی دیگــر اســت بــــاده جــــان را قــــوامی دیگــــر اســــت (همان ، دفتر اول ، ابیات ١٥٠١ـ١٥٠٢) مولوی در ادامه ، قضیة عشق و فنای افعال ، صفات و ذوات را در فعل ، صـفت و ذات خدا پی می گیرد و می گوید: / بــــار دیگــــر مــــا بــــه قصــــه آمــــدیم مــا از آن قصــه بــرون خــود کــی شــدیم ؟ گــر بــه جهــل آیــیم آن زنــدان اوســت ور بـــه علـــم آیـــیم آن ایـــوان اوســـت ور بـــه خـــواب آیـــیم مســـتان وی ایـــم ور بــــه بیــــداری بــــه دســــتان وی ایــــم ور بگـــــرییم ابـــــر پـــــر زرق وی ایـــــم ور بخنــــدیم آن زمــــان بــــرق وی ایــــم ور بـه خشـم و جنـگ عکـس قهـر اوسـت ور بــه صــلح و عــذر عکــس مهــر اوســت مـــا کـــی ایم انـــدر جهـــان پـــیچ پـــیچ چون «الـف » او خـود چـه دارد هـیچ هـیچ (همان ، دفتر اول ، ابیات ١٥٠٩ـ١٥١٤) جبر و اختیار در دفتر چهارم آنچه گفتیم در دفتر اول بود، اما در دفتر چهارم نیز مولوی به مناسبت داستان حضرت داود و سلیمان و بنای مسجدالاقصی ، وارد داستان جبر و اختیار می شود."