چکیده:
عقل یکی از مفاهیم محوری در اندیشه شیعی است، گرچه «عقل» در تفکر شیعی معنایی فراتر از عقل تجربی دارد، اما عقل ـ یعنی قوه
فاهمه و مدرکه بشری ـ غیر از حس و شهود از جایگاه ویژهای برخوردار است. عقل حجت شرعی و یکی از منابع استنباط احکام
دینی است. بشر در مرحله دریافت و ادراک متون دینی به عقل نیاز دارد و قوام دین به عقل است. گرچه عقل نیز افراد را از وحی
بینیاز نمیکند. اصول اعتقاد مبتنی بر استدلال عقلیاند. حتی امور تعبدی دین نیز با عقل سلیم ناسازگاری ندارند. حکم قطعی عقل
در همه زمینهها مورد پذیرش بوده و قاعده ملازمه بین «عقل» و «شرع» از اصول معتبر شیعی است.
«اجتهاد» به کارگیری تواناییهای عقل در فهم از دین با استفاده از متون دینی است. اجتهاد صرف شنیدن یا خواندن گفتههای
شارع نیست، بلکه تدبری است که فروع را از اصول و لوازم را از ملزومات استخراج میکند. پس دستهای از بایدها و نبایدها و
ارزشها را عقل به طور مستقل میفهمد و دستهای از احکام با ابزار عقل از متون شرعی فهمیده میشود. البته احکامی هم هستند که
عقل بدون شرع راهی برای فهم آنها ندارد. اما اینگونه احکام نیز منافی عقل و عدل نیستند و پشتوانه عقلی دارند.
از جلوههای عقلگرایی تشیع، سنت قوی و مداوم فلسفی در حوزههای شیعی است که در کلام و عرفان نظری نیز تجلی یافته
است. عقلگرایی به عنوان حلقه واسط، اندیشه شیعی را در عرصهها و علوم گوناگون همساز نموده و یک نظام فکری منسجمی
ایجاد کرده است.
خلاصه ماشینی:
"دکتر لگنهاوسن: تصور میکنم خوب است به این نکته هم توجه داشته باشیم که در متون دینی، قرآن و روایات، «تعقل» و یا «عقل» با معنای عامتری مورد استفاده قرار میگیرد؛ یعنی وقتی قرآن میفرماید تعقل کنید یعنی تأمل کنید، نه اینکه صرفا برهان بسازید؛ یعنی درک کنید که ـ مثلا ـ برای کسی که مرتکب گناه میشود چه وضعیتی پیش میآید، باید با تمام وجودتان متوجه این معنا بشوید که چه بر سر گناهکار میآید؛ یعنی غفلت نکنید.
دکتر شمالی: منظور ایشان این است که ممکن است ما همیشه درصدد بیان و اثبات نباشیم؛ مثلا، من درباره ذکری مانند «الله اکبر» تفکر میکنم، چیزی را نمیخواهم ثابت کنم، ولی میخواهم همان را مورد مداقه قرار دهم تا شاید به عمق بیشتری برسم، یا اینکه خود این فکر کردن باعث شود که آن معنا در وجود من رسوخ کند.
بسیاری از اینها بحثهایی هستند که فقط با عقل قابل بررسیاند یا جزو ملاکات احکام هستند؛ چون در فقه شیعه معتقدیم که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعیاند و اگر بتوانیم در جایی به ملاک و مناط قطعی حکم دسترسی پیدا کنیم، بنابراین، میتوانیم با عقلمان آن حکم را توسعه دهیم یا تضییق کنیم؛ مثلا، اگر فهمیدیم سیگار کشیدن ضرر قابل توجهی دارد، اگرچه هیچ روایتی هم در اینباره نداشته باشیم، میگوییم: به همان دلیل که چیزهای دیگری هم که ضرر داشتهاند حرام شدهاند، پس این کار هم حرام است."