چکیده:
هدف این مقاله عبارت است از تشریح نقد هیدگر بر مفهـوم جهـان نـزد دکـارت . ایـن نقـد بـر مبنـای مفهـوم
جدیدی از جهان صورت می گیرد که هیدگر در هستی و زمان خلق کرد و در نوشته های بعدی خـود بسـط داد.روش
این مقاله عبارت است از تحلیل مفهوم جهان نزد دو فیلسوف و مقایسه ی آنها. جهان دکارتی عبارت از امتـداد اسـت ولیجهان هیدگر درواقع شبکة روابطی است که زندگی دازاین را برمی سازند. دازاین در جهان قـرار دارد نـه جهـان در ذهن دازاین . جهان زمینه ای است که در آن برقرارکردن نسبت با امر تودستی ممکن می شود و معنا می یابد. پس از این ، در چند اثر از دوران متاخر نیز هیدگر مفهوم دکارتی جهان را نقـد مـی کنـد. هیـدگر در نوشـته هـایی همچـون «عصـر تصویر جهان» و «پرسش از تکنولوژی»، از بدلشدن جهان به تصویر و منبع انرژی یـاد مـی کنـد کـه درواقـع محصـول تصور دکارتی از جهان هستند.نتیجة این مقاله نشان می دهد کـه سـلطة تکنولـوژی در دورن معاصـر در امتـداد تصـور دکارتی از جهان شکل گرفته است .
خلاصه ماشینی:
این نکته ای تصادفی نبود، چرا که دکـارت پـیش تـر در وجـود 1- Human 2- subject / sujet 3- René Descartes (1596-1650) 4- Martin Heidegger (1889-1976) 5- In-der-Welt-sein (being-in-the-word) 6- Meditationes de Prima Philosophia (1641) (English: Meditations on first philosophy) 7- ontological جهان خارج شک کرده بود و بنابراین با توسل به آن نمی توانست صـانعی بـرای آن اثبـات کنـد، بلکـه بـالعکس ، آنچـه بایـد اثبـات مـی شـد خـود جهـان بـود.
به واقع راه حل هیدگر برای گشودن معمای هستی شناسی ایـن اسـت کـه تنهـا بـه خود پرسش و هستنده ای که پرسش را مطرح می کند، یعنی دازاین ١، بپردازد و بـرای یـافتن پاسخی برای پرسش هستی ٢، پیش از هر چیز باید ویژگی های هستی شناسانه ی هستنده ای را تحلیل کند که طرح کردن پرسش مـذکور چیـزی جـدای از هسـتن او نیسـت .
از سوی دیگـر، چنـان کـه دیـدیم ، مهـم تـرین ویژگـی جهـان نـزد دکـارت «امتـداد» بـود، امـا از نظـر هیـدگر امتـداد ویژگـی اشیاءتودستی است ، یعنی هستنده ای که خود درون جهان جای دارد، نه ویژگی جهانی کـه این هستنده را در بر می گیرد و دکارت مقوله ای را برای توصیف جهان به کار گرفته اسـت که مناسب آن نیست : «هستنده ای که دکارت می کوشد آن را به نحوی انتولوژیک اساسا بـا امتداد درک کند، بیش تر هستنده ای اسـت کـه از رهگـذر هسـتندة درون جهـانی در مرتبـة نخست تودستی ، قابل کشف است » (هیدگر، ١٣٨٩: ١٢٨).
آغازکردن از ذهن و آغازکردن از کنش نخستین وجه تمایز تصور دکارتی و تصور هیدگری از جهان ایـن اسـت کـه هیـدگر نقطة آغاز پژوهش خود را کنش دازاین قرار می دهد، اما از نظر دکارت نقطـة آغـاز همانـا ذهن سوژه است .