چکیده:
پژوهش پیش رو در باره فتنه تکفیر است که از مهمترین مسائل روز جهان اسلام به شمار می آید. باکمال تاسف، دشمنان اسلام با استفاده از عدم بصیرت گروهی از مسلمانان، حرکت جهادی آنان را که باید علیه کفر و صهیونیست بکارگرفته می شد، به خود مسلمانان بازگردانده و به خوبی در جهت اهداف پلید خویش مدیریت و هدایت می کنند. ازاین رو، تکفیر را که مساله ای برون-دینی است، به درون دین و میان خود مسلمانان کشاندند و آن را تبدیل به یک فتنه بزرگ کردند. این پژوهش با بهره گیری از متون دینی و فقهی مذاهب اسلامی (اعم از شیعه و اهل سنت)، افزون بر چیستی فتنه تکفیر، نظر صحیح فقهی را درباره کسانی که این فتنه را رهبری و یا در آن نقش دارند تبیین می کند و وظایف مهم سایر مسلمانان را در قبال این گروه مشخص می نماید، اگر مسلمانان با فتنه تکفیر روبرو شدند، فقه چه راه-کارهایی برای جلوگیری و یا هدایت آن در مسیر صحیح، ارائه داده است تا امت اسلامی از خطرهای سهمگین آن در امان بمانند.
خلاصه ماشینی:
هرچند از گذشته دور مسأله تکفیر، بین مسلمانان وجود داشته است و گاه برخی از گروه ها در مسائل نظری کلامی و اجتهادی یکدیگر را تکفیـر مـی کردنـد، امـا هرگـز اجازه ورود به قتل و کشتار و مقابله با آنان ، مانند کفار غیر مسلمان را نمی پذیرفتند، امـا گروهی از مسلمانان که فقط نظر و مسلک خود را اسلام دانسته و مخالفان خود را کافر می دانند، با پیروان مذاهب ، مانند کفار حربی برخورد می کنند و جنگ و کشـتن آنـان را واجب می دانند.
مقصـود از اولـی الامـر، اهـل بیـت : مـی باشـند (مجلسـی ، ١٤٠٣ق ، ج٢٢، ص٢٩٢ و ج٤٧، ص٢٩) و در عصـر غیبـت ، فقهـای جـامع شرایط می باشند که در علم و عمل به آنان نزدیک ترند، از نگـاه اهـل سـنت ، ولـی امـر حکام می باشند (حقانی دهلوی ، ١٩٨٨م ، ص٢٣٤) و وجود کسانی که پیـامبر اکـرم ٩ آنان را ملاک حق قرار داده و مخالفان آنان را اهل بغی دانسته اند؛ نظیـر معرفـی وجـود حضرت علی ٧، که در روایات زیادی از منابع امامیه و غیر امامیه ، بـا یـک معنـا نقـل شده است : «علی مـع الحـق والحـق مـع علـی حیثمـا دار» (طوسـی ، ١٤١٤ق ، ص٥٤٨؛ طبرانی ، بی تا، ج٢٣، ص٣٣٠ و هیثمی ، ١٤٠٧ق ، ج٧، ص٢٣٥)، در باره حـب و بغـض حضرت علی ٧ معیار ایمان و نفاق است نیز روایات نقل شده است (صـحیح مسـلم ، بی تا، ج١، ص٨٦ و طوسی ، ١٤١٤ق ، ص٥٤٨) و روایت معـروف آن حضـرت در بـاره «عمار»، رسول خدا در باره قتل عمار «تقتله الفئة الباغیة یدعوهم الی الجنة و یدعونه الی / النار، یقول عمار: أعوذ بالله من الفتن » (ابن طاووس ، ١٤٠٠ق ، ج٢، ص٥٠٠).