چکیده:
فلسفه فهم عرفی که نخست توسط توماس رید و سپس توسط جورج ادوارد مور پایهریزی شد، با هدف مبارزه با شکاکیت و ایدئالیسم، تاثیری چشمگیر در معرفتشناسی پس از خود داشت. آنچه درباره «فهم عرفی» اهمیت دارد عبارت است از: 1. تحلیل مفهومی «فهم عرفی» و تبیین شاخصههای آن؛ 2. منشا و سرچشمه گزارههای «فهم عرفی»؛ 3. ملاک صدق و کذب و میزان اعتبار «فهم عرفی». در این نوشتار این سه مسئله از منظر جورج مور بررسی شده و سپس نظریه او در باب «فهم عرفی» در بوته نقد قرار داده شده و چالشهای جدی آن مطرح گردیده است. در پایان با یک رهیافت تطبیقی، میان نظریه «فهم عرفی» و بحث «بدیهیات»، سنجشی صورت گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"ممکن است پاسخ داده شود که تصدیق به وجود واقعیت عینی به طور سربسته و تصدیق به واقعیت مادی به طور مشخص، مقتضای فطرت و سرشت عقل است و شاهد آن وجود چنین اعتقادهایی در همه انسان هاست؛ چنان که رفتار و کنش آنها در زندگی نیز آن را تأیید می کنند؛ ولی این سخن از ارزش منطقی کافی برخوردار نیست؛ زیرا جای این پرسش باقی می ماند که از کجا معلوم اگر عقل ما انسان ها طور دیگری آفریده شده بود، به گونه دیگری درک نمی کرد؟ به بیان دیگر: با فرض اینکه یک سلسله مفاهیم، لازمه سرشت و فطرت عقل باشند، نمی توان واقع نمایی آنها را اثبات کرد، و حداکثر می توان گفت که فلان مطلب، مقتضای فطرت عقل است که با مشکل مزبور مواجه می شود.
البته برای اینکه اعتقاد ما نسبت به اشیای مادی به وصف مادیت، مضاعف شود و احتمال تأثیر مستقیم یک امر غیرمادی دیگر نفی شود، نیاز به ضمیمه کردن استدلال های دیگری دارد که مبتنی بر شناخت ویژگی های موجودات مادی و غیرمادی است؛ ولی خدای سبحان چنین توانی را به ذهن انسان داده است که قبل از آنکه ملکه استدلالات دقیق فلسفی را پیدا کند، بتواند نتایج آنها را به صورت ارتکازی و با استدلال نیمه آگاهانه به دست بیاورد و بدین وسیله، نیاز زندگی خود را تأمین کند (همان، ص 302)."