چکیده:
در جهان کهن، که نهادهای حقوقی و سیاسی استواری در ارتباطات افراد و جوامع با یکدیگر حاکم نبود، آیین پیمان و سوگند با پشتوانه باورهای متافیزیکی و دینی تاثیر بی نظیری در حفظ نظم اخلاقی و اجتماعی داشت. کارکرد نهاد پیمان در ادیان ایران باستان با باور به خودآگاهی عناصر اصلی طبیعت پیوند یافت، چنان که اعتقاد به خدای میترا در هند و ایران قدیم و آیین هایی از قبیل ور آتش و ور آب رواج پیدا کرد. این مقاله، سیر تحولی باورهای مربوط به پیمان را در وداها، گات ها، اوستای نو و متون پهلوی گزارش کرده، انواع پیمان ها و خصوصیات آنها را بیان می کند. سپس به جایگاه این آیین در شاهنامه فردوسی می پردازد. تطبیق ویژگی های پیمان در متون مزدایی و شاهنامه نشان می دهد که در متون مزدایی، برخلاف شاهنامه، پیامدها و کیفرهای پیمان شکنی عمدت ا این جهانی و طبیعی است و ناظران پیمان ها در متون مزدایی ایزدان
مهر، بهرام، رشن، وارونه و نیز آب و آتش هستند ولی در شاهنامه خداوند ناظر و ضامن پیوندهاست. در همه این متون التزام به پیمان با اشون و دروند لازم است و حتی اهریمن نیز به پیمان خود وفادار است. از انواع پیمان ها (گفتارپیمان، دست پیمان، گوسفندپیمان، گاوپیمان، مردم پیمان و کشتزارپیمان)، شاهنامه گفتارپیمان و دست پیمان را اقتباس کرده، اما گونه سومی (نوشتارپیمان) را بر آن افزوده است. در متون مزدایی از یازده گونه پیمان، پیمان بین همسران کمترین اهمیت را نسبت به همسایگان، خویشاوندان و ... دارد و بالاترین اهمیت از آن پیمان هم کیشان است، ولی در شاهنامه چنین نیست. شاهنامه ترکیبی از جها ن بینی مزداپرستی و اسلامی را به باورهای ایرانیان باستان نسبت داده است و به رغم ارزش بی همتای آن آیینه عقاید مزداپرستان نیست.
خلاصه ماشینی:
"(همان : ١٠٥٢) از این رو نمی توانست بـا ازدواج زال و رودابه مخالفت کند و ننگ پیمان شکنی را بر خود بپذیرد (همان : ٦٦١-٦٦٣)؛ پس پذیرفت و خود را آلوده به بیداد پیمان شکنی نکرد و به زال پیغام فرستاد که این ازدواج را درست نمی داند: و لیکن چو پیمان چنـین بـد نخسـت بهانــه نشــاید بــه بیــداد جســت (همان : ٦٩٠) سیاوش نمی خواست پیمانش با افراسیاب را بشکند و خویشاوندان او را نزد کاووس بفرستد: جهانــدار نپســندد ایــن بــد ز مــن گشــایند بــر مــن زبــان انجمــن (همان ، ج٢، سیاوخش : ١٠١٥) سیاوش درباره کاوس گفت : بــه خیــره همــی جنـــگ فـــرمایدم بترســم کــه سوگنــــد بگزایـــدم همــی ســر ز یــزدان نبایــد کشیــــد فـــراوان نکـــوهش نبایـــد شنیــــد برین گونـه پیمـان کـه مـن کـرده ام بــه یــزدان و ســوگندها خــورده ام اگــر ســــر بگردانـــم از راستـــــی فــراز آیــد از هــر ســوی کاســتی (همان : ١٠٣٨، ١٠٣٩، ١٠٤٥، ١٠٤٦) و در ادامه می گوید: بــه کــین بازگشــتن ، بریــدن ز دیــن کشــیدن ســر از آســمان و زمــین چنــین کــی پســندد ز مــن کردگــار؟ کجــا بــر دهــد گــردش روزگـــار؟ (همان : ١٠٤٩، ١٠٥٠) گشتاسپ می خواست پیمان شاهان پیشین را با رستم بشکند و او را اسیر کنـد.
سـیندخت برای آوردن رودابه نزد او پیمان می خواهد: یکی سخت پیمـان سـتد زو نخسـت بــه چــاره دلــش را ز کینــه بشســت زبــان داد ســیندخت را نــام جــوی کــه رودابــه را بــد نیــارد بــروی (همان : ٨٢١، ٨٢٢) اغریرت ، برادر افراسیاب ، با ایرانیان پیمان می بندد که دو نفر ایرانـی بیاینـد و ایرانیـانی را کـه در دست او اسیر هستند، با خود ببرند: یکـی سـخت پیمـان فکنـدیم بـــن بـــران برنهـــادیم بـــا او سخــــن (همان ، ج١، نوذر: ٥٠٢) پیران ، برای نشان دادن کی خسرو بـه افراسـیاب از او پیمـان خواسـت تـا کی خسـرو را نیـازارد و افراسیاب نیز «یکی سخت سوگند شاهان بخورد» کـه بـا او کـاری نداشـته باشـد."