چکیده:
در عمدهی مطالعاتی که در حوزهی قتل انجام شده، سعی بر آن است تا تفاوت در نرخ قتل در مناطق مختلف توضیح داده شود. اما این مطالعات و نظریههای حاصل از آنها علیرغم ارزشمند بودن قادر به پاسخگویی به این سوالات نیستند که چه کسی، چه کسی را میکشد؟ یا در کجا و چه وقت و به چه دلیلی قتلی رخ میدهد؟ برخلاف روشهای رایج که بیشتر به توصیف و تفسیر جنبههایی از قتل میپردازد، تحقیق حاضر با تکیه بر روش کیفی و انجام 14 مصاحبهی عمیق با 12 مرد و دو زن که مرتکب قتل عمد شدهاند، بهدنبال فهم جامع مجرمین است. ازاینرو درک شخصی مجرمان و معنابخشی به زندگی روزمرهی آنها و شناسایی انگیزههای آنها از اهداف عمدهی این تحقیق است.
نتایج تحقیق حاکی از آن است که عمدهی قتلها ناشی از تضاد میان افراد در شرایط مختلف است. پذیرش قتل بهعنوان روشی برای حل تعارضات و تنازعات میان اشخاص باتوجه به متغیرهایی چون طبقه، جنسیت و سن متفاوت است. بیشتر جرایم قتل دربرگیرندهی دو ویژگی اصلی است: اولا خشونت راهی پذیرفتهشده است و دوم، حوادث معمولا در زمان و مکان خاص ترتیب داده نشده است. بهعبارت دیگر حادثه توسعه مییابد؛ نه اینکه ازقبل ترتیب داده شده باشد. معمولا خشونت بهوسیلهی شخصیتی تنازعی و دعوایی، شدت میگیرد و در آن قربانی و مجرم هر دو سعی میکنند وجههی خود را بهقیمت نابودی طرف مقابل حفظ کنند. رابطهی بین قربانی و مجرم و شباهت ویژگیهای آنها ما را به این فرض میراند که خشونتهای مرگبار بیشتر در روابط قرینهای پدیدار میشوند، نه در روابطی که مبنی بر سلسلهمراتباند.
Most of the studies on murder have tried to explain the difference in death rates in different areas. Despite being valuable، these studies and produced theories are not able to answer the questions of، ‘who kills whom’ or ‘where’، ‘when’ and ‘why،’ a murder occurs. Unlike more common ways that describe and interpret aspects of murder، the present study has applied qualitative method and has conducted 14 in-depth interviews with 12 men and 2 women that had committed murder، with the hope of obtaining comprehensive understanding of offenders.
Hence، personal understanding of offenders and the way that they make sense of their lives، as well as the identification of their motives، are the main objectives of this research. The results indicate that the majority of murders are caused by conflict between people in various situations.
The option of resorting to murder as a way to resolve the disagreements and conflicts between individuals، widely differs due to variables such as class، gender and age. The majority of murders have two main features: first، in most cases violence is regarded as an acceptable means of resolving conflicts، and second، the events are not arranged in a particular place and time.
In other words، crime develops through a course of events and cannot be considered to be pre-arranged.
خلاصه ماشینی:
اما این مطالعات و نظریه های حاصل از آن ها علیرغم ارزش مند بودن قادر به پاسخ گویی به این سوالات نیستند که چه کسی، چه کسی را میکشد؟ یا در کجا و چه وقت و به چه دلیلی قتلی رخ میدهد؟ برخلاف روش های رایج که بیشتر به توصیف و تفسیر جنبه هایی از قتل میپردازد، تحقیق حاضر با تکیه بر روش کیفی و انجام ١٤ مصاحبه ی عمیق با ١٢ مرد و دو زن که مرتکب قتل عمد شده اند، به دنبال فهم جامع مجرمین است .
اگرچه رویکرد ساختی به لحاظ تاکید بر عوامل ساختی و ویژگیهای جمعیتی و اجتماعی در نوع خود ارزشمند است و توان تبیین نرخ جرم را دارد، اما قادر به توضیح این موضوع نیست که چرا و چگونه قتل شکل میگیرد.
برای مثال وقتی کامران این موضوع دربرگیرنده ی دو یافته است: » همه ی هم سن و سالای من شیشه می زدن « : می گوید -1 از نوعی فهم رایج و مسلط فرهنگی استفاده می کند و درباره ی داستان خود حرف می زند )روایت گرایی( هم پدرم عصبی بود هم مادرم .
برای مثال وقتی کامران میگوید: «همه ی هم سن وسالای من شیشه میزدن » این موضوع دربرگیرنده ی دو یافته است : ١- از نوعی فهم رایج و مسلط فرهنگی استفاده میکند و درباره ی داستان خود حرف میزند (روایت گرایی) ٢- شواهدی وجود دارد که نشان میدهد که کشیدن مواد بخشی از فرهنگ همالانی است (واقع گرایی) لذا سعی نویسنده بر آن است تا چهارچوب هایی تبیینی را که پاسخ گویان برای خود دارند، شناسایی کند.