چکیده:
شکاکیت فلسفی درباره جهان خارج دیدگاهی معرفتشناختی است که ادعا میکند انسان علیالاصول نمیتواند نسبت به گزارههایی که در مورد جهان خارج هستند. معرفت داشته باشد. دستهای از استدلالهایی که به منظور اثبات موضع شکاکانه نسبت به جهان خارج ارائه شده است، بر اساس فرضیههایی شکلگرفته که به فرضیههای شکاکانه معروفاند. این فرضیهها تبیینی ممکن از اوضاع جهان هستند که با درک متداول ما از آن متفاوت است.شکاک با استفاده از این امر که کسی نسبت به وقوع یا عدم وقوع شرایطی که در این فرضیهها مطرح شدهاند، معرفت ندارد، بر اساس استدلالی نتیجه میگیرد که کسی نمیتواند نسبت به هیچ گزارهای در مورد جهان خارج معرفت داشته باشد. اینگونه به نظر میرسد که این نوع شکاکیت تنها در جایی مطرح میشود که شخص به لحاظ متافیزیکی رویکردی رئالیستی در مورد جهان داشته باشد و موضع کسی که در مورد جهان خارج به رویکردی آنتیرئالیستی قائل است، نسبت به آن مصون است. بر خلاف این مطلب، در مقاله حاضر استدلال شده است که شکاکیت استدلالی نسبت به جهان خارج هر دو موضع متافیزیکی رئالیسم و آنتیرئالیسم نسبت به جهان خارج را به یکسان تهدید میکند و نمیتوان برای دوری از شکاکیت نسبت به جهان خارج که تهدیدی معرفتشناختی محسوب میشود، موضع متافیزیکی آنتیرئالیسم را برگزید.
Philosophical skepticism about the external world is an epistemological view that denies the possibility of grasping knowledge about the external world. One category of this kind of skepticism uses a skeptical hypothesis to prove that we can’t know anything about the external world. This hypothesis is a hypothetical description of the world that is different from the way we normally consider it to be. By using the fact that we don’t know، for example، that we are not brains in a vat، the skeptic argues that we know nothing about the external world. But it seems that this kind of skepticism can be threatening just to those philosophers who have accepted a kind of metaphysical realism about the external world. On the contrary، in this paper، it is argued that philosophical skepticism can be threatening to both anti-realism and realism about external world; Accepting anti-realism does not block skepticism about the external world.
خلاصه ماشینی:
"همین که شکاک نشان دهد بر اساس قبول رویکرد متافیزیکی رئالیسم نمیتوان در مورد وجود جهان خارج اظهار نظری کرد، رویکرد شکاکانه خود را اثبات کرده است؛ بنابراین فیلسوف قائل به این رویکرد، برای فرار از شکاکیت باید بهنحوی توضیح دهد و مبرهن سازد که چگونه میتوان در مورد جهان خارج معرفت داشت.
اکنون پرسش اساسی این است که آیا قبول و اتخاذ رویکرد آنتیرئالیستی ما را از مواجهشدن با شکاکیت میرهاند؟ به بیان دیگر آیا رویکردهای متافیزیکی آنتیرئالیسم و معرفتشناختی شکاکیت با یکدیگر ناسازگارند، بهنحوی که اگر کسی موضع آنتیرئالیسم را برگزیند، علیالاصول شکاکیت در مورد او مطرح نشود؟ ممکن است گمان شود به این دلیل که آنتیرئالیست اساسا وجود جهان خارج را نمیپذیرد، شکاکیت در مورد جهان خارج نیز برای او مطرح نخواهد بود؛ اما باید توجه داشت که ادعای رویکرد آنتیرئالیسم متضاد ادعای رویکرد رئالیسم و درواقع این ادعاست که جهان خارج «مستقل از ما» موجود نیست (Harman, 1997, p.
درواقع میتوان بیان کرد که هر تبیینی که او از شرایط صدق باید توجه داشت که شخص قائل به حالت «ب» بیان نمیکند که درختی در جهان خارج در برابر من است، بلکه بسته به تبیین خود از این ادراکات و موضع آنتیرئالیستی خاص خود معنای عبارت را بهگونهای دیگر در نظر خواهد گرفت؛ برای مثال ممکن است گزارهای را که بیان میکند، به مجموعهای از گزارههایی تحویل دهد که بیانگر دادههای حسی فرد هستند."