خلاصه ماشینی:
"گروهی از دانشمندان مدیریت به پیروی از آدام اسمیت (Adam Smith) اقتصاد دانان کلاسیک که درباره تقسیم کار حقیقت پردازی و اصلی بنام تقسیم کار را به میان آورده، اظهار داشته است که سازمانی کارآمد است که کارهای خود را بر مبانی موازین مختلف نظیر تخصص،هدف،ارباب رجوع،منطقه جغرافیایی و غیره تقسیم کند،در مقابل دانشمندان اخیر نظیر سلزنیک (Selznick) و یا محققان دانشگاه هاروارد به نام لاورنس و لارش (Lawerence Lorsh) و بسیاری دیگر واقعیت تقسیم کار را این طور ترسیم و توصیف میکنند که اطلاعات تجربی در عمل شاهد آن است که،همواره تقسیم کار،تخصصی کردن کارها،تفویض اختیار،تضادها و ناهماهنگیهایی را به وجود آورده تا آن حد که اغلب موجب جا به جا شدن هدف و وسیله در سازمان میگردد و نتایج مفیدی که قبلا پیشبینی شده بودند،به بار خواهد آورد.
برای مثال،دانشمندان مکاتب علم مدیریت و روابط انسانی در مدیریت بیشتر تکیه و تاکید خود را روی تجویز و حقیقت پردازی متمرکز ساخته و کمتر توجه به این مسئله داشتهاند که اصول، فرمولها(رابطهها)و تکنیکهای تجویزی آنها ممکن است در شرایط و موقعیتی قابل اعمال و در شرایط و موقعیتی دیگر غیر قابل اعمال باشد1.
ممکن است پدیداری دوباره حسابداری منابع انسانی بخشی از علم معانی بیان باشد(10)و یا ممکن است در حال حاضر،یک علاقهمندی واقعی در برخی از مدیران اجرایی برای سنجش ارزش منابع انسانی بر حسب واحد پول به وجود آمده باشد،تا مدیران ارشد را آماده نمایند که کارکنان را به عنوان با ارزشمندترین داراییها مورد توجه قرار میدهند."