چکیده:
بنابه تعریف فرمالیستی، عناصر متن باید در خدمت «ادبیت» یعنی بیان غیرمستقیم و غیرهنجاری یا زیباشناختی زبان باشند؛ ازاینرو، زمان نیز باید به این شیوه، کارکرد زیباشناختی بیابد. بهمنظور تبیین این وجه از کارکرد زمان، در پژوهش حاضر دو رمان رئالیستی، یکی از نویسندة مصری نجیب محفوظ (کوچةمدق) و دیگری از نویسندة ایرانی احمد محمود (همسایهها)، تحلیل روایی شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد وجوه روایی زمان در نظریة ژنت صرفا نوعی دستور کاربرد زمان و وجوه روایی آن است و نمیتواند وجه زیباشناختی و دلالتهای ثانویة زمان را در راستای کارکرد ادبی آن توضیح دهد. در پژوهش حاضر، این کارکردها در چهار مورد تعینبخش شناسایی شده است: «حادواقعیسازی» (بیشازحد واقعی جلوه دادن وقایع داستان)، «تعینبخشی به خوانش» (محدود کردن تفسیرهای ذهنی خواننده به مدلولهای خاص)، «لنگرسازی» (ایجاد توهم تطبیق فضای داستان بر فضای واقعی و کنونی جامعه) و «تعینبخشی به کنش» (برانگیختن رفتارهای اجتماعی خاص در مخاطب). همچنین، بالاترین وجه زیباشناختی زمان در جاهایی نمود مییابد که زمان نه براساس نشانههای زمانی مستقیم (ذهنی)، بلکه برمبنای زمان غیرمستقیم (ابژکتیو) و با «تنیدگی زمان و مکان» بیان میشود که باعث آمیزش وجوه مختلف حسی- ادراکی و شکلگیری «عواطف همدلانه» میشود. در این وضعیتها، چنانچه شتاب منفی در ابتدای روایت قرار گرفته باشد، تابع آن در قالب واکنشهای هیجانی انفجاری نمود مییابد و برعکس؛ و این نشان میدهد ارزش معنایی در متن هرگز ازبین نمیرود؛ بلکه همواره از شکلی به شکل دیگر تغییر مییابد.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش ، با بررسي عناصر زماني روايت در دو رمان رئاليستي، همسايه ها از احمد محمود و کوچۀ مدق از نجيب محفوظ (نويسندة مصري)، روشن ميکنيم که با توجه به تلاش نويسندة واقع گرا در طبيعينمايي، چگونه زمان مي تواند به مثابۀ عنصر روايي در خدمت وجه «بيان غيرمستقيم » (ادبيت ٢) قرار گيرد.
علاوه بر اين ، در حوزة مطالعات داخلي، تحقيقات نسبتا زيادي درخصوص آثار نجيب محفوظ صورت گرفته است : مهديه خيري راوري در آثار و مباني فلسفۀ اگزيستانسياليسم در آثار نجيب محفوظ با تکيه بر رمان «أولاد حارتنا» (١٣٩٠)، شهاب نديمي در عنصر پيرنگ در داستان هاي کوتاه نجيب محفوظ (مطالعۀ موردي: مجموعه داستان «الشيطان يعظ ») (١٣٩٢)، حوري فتاحي در بررسي سيماي زن در رمان هاي نجيب محفوظ (١٣٩٢)، محمد عليزاد در بررسي تطبيقي ديدگاه هاي ادبي و اجتماعي محمود دولت آبادي و نجيب محفوظ (١٣٩٠)، فاطمه پيمان در تحليل عناصر داستان «بين القصرين » نجيب محفوظ (١٣٩٠)، سيده رقيه سجادي در سير رمان نويسي «نجيب محفوظ » و ترجمۀ رمان «بدايه و نهايه » (١٣٨٧)، نعمت الله عرب پور در بررسي مضامين اجتماعي در داستان هاي کوتاه نجيب محفوظ و جمال زاده (١٣٩١)، زينب کايدعباسي در بررسي عنصر طنز در آثار نجيب محفوظ (شگردها و جلوه ها) (١٣٩١) و زهره کافي در بررسي تطبيقي رمان هاي همسايه ها از احمد محمود و کوچۀ مدق از نجيب محفوظ (١٣٩١).