چکیده:
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، نواندیش عقلگرایمغربی است. به عقیدۀ عابدالجابری، جوامعاسلامی، به دلیل غفلت از سنت ابنرشد و عدم نقد میراث گذشتۀ خود در انحطاط و عقبماندگی به سر میبرند. عقلعربی (نه الزاماً عقلاسلامی) دارای ساختارهای مخصوصی است که آنرا از عقلغربی متمایز میکند. تکیه بر سنتهایاسلامی و خوانشینوین از فلسفۀ اندلس مخصوصاً ابنرشد میتواند به سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافتِ؟» مسلمانان در عصر جدید پاسخ مطلوبی بدهد. به عقیدۀ وی، اندیشۀ ابنرشد، دین و فلسفه را از هم جدا میکند ؛ تسامح سیاسی و عقیدتی را مطلوب، نقد را عامل شکوفایی و عقل و دین را دارای کارویژههای مخصوص خود میداند؛ و عقل را ابزاری برای نقد معرفی میکند. بنابراین از نظر وی، ضروری است جهت احیای این سنتعقلانی دست به خوانشی نوین از فلسفۀ مغرب و اندُلُس بزنیم.
خلاصه ماشینی:
راه حل عملی عابدالجابری برای رهایی مسلمانان از وضعیت انحطاط چیست ؟ فرضیه های مقاله نیز بدین ترتیب است : اول ، عدم نقد تاریخی سنت و غفلت از عقل گرایی ابن رشد و فلسفۀ مغرب (اسلامی) باعث انحطاط مسلمانان شده است .
٣. فاصله گرفتن از سنت عقلانی ابن رشدی و محنت روشنفکران یکی از مشکلات اساسی جوامع اسلامی از نظر عابدالجابری این است که برای مدت طولانیای، اندیشۀ اسلامی از عقلانیت فاصله گرفته بود و این روند نیز همچنان ادامه دارد.
اما سؤال اساسی این است که چرا عابدالجابری پروژةفکری خود را بر ابن رشد متمرکز ساخته است و مشرق تمدن اسلامی را نادیده میگیرد و در فلسفۀ مغرب و اندلس به دنبال رهایی از انحطاط است ؟ به نظر عابدالجابری، مشرق تمدن اسلامی و در رأس آنان فارابی و البته ابن سینا، فلسفه و شریعت را باهم آمیختند و نظام فلسفی و عقلانیارسطویی را از عقلانیت ناب آن خارج کردند.
به باور عابدالجابری: «در چنین فضای مساعدی، روشنفکرانی مانند ابن رشد درصدد پاسخگویی به این سؤالات برآمدند: تأویل چگونه با آغاز از اصول (قرآن و سنت ) بدون استعمال عقل ، امکان پذیر است ؟ چگونه میتوان با فقیهان خشک اندیشی که اندیشۀ آنان در عصر مرابطین ، عصر دگم اندیشی و تعصب فکری، شکل گرفته بود، کنار آمد؟ این ها مهم ترین پرسش هایی بود که برای روشنفکران ایدئولوژیک دولت موحدین و در رأس آنان ابن رشد، مطرح میشدند و آنان را وا میداشت تا به دنبال رابطۀ نوینی بین دین و فلسفه باشند، همانند آنچه که بعدها اروپا با آن آشنا شد.