چکیده:
این مقاله به بررسی مفهوم فلسفه در اندیشه ماکس هورکهایمر میپردازد. هورکهایمر میان دو گونه خرد، یعنی خرد ذهنی و خرد عینی تمایز قائل شده و استدلال میکند که اندیشه معاصر غرب، در نتیجۀ چیرگی خرد ذهنی دستخوش بحران شده است. از جمله تجلّیهای این بحران ناسازگاری، نگرشهای نسبیگرایانه و جزماندیشانه به مفهوم حقیقت است. هورکهایمر راه برونرفت از این بحران را در مفهومی دیالکتیکی از فلسفه میجوید. این مقاله به بررسی تحلیل هورکهایمر از دو گونه خرد و نیز تشریح تناقضهای حاصل از چیرگی یک گونه خردورزی بر گونۀ دیگر میپردازد. بهویژه نگرش هورکهایمر درباره مفهوم حقیقت بررسی شده و مقاله درصدد پاسخگویی به این پرسش است که آیا فلسفه او قادر است مفهومی بینابینی از حقیقت ارائه دهد که از جزماندیشی و نسبیگرایی بهیکسان دور باشد؟
خلاصه ماشینی:
تفاوت مهم این است که در دوران چیرگی خرد ذهنی، پیامدهای این تناقضها بهصورت بحران بروز میکنند، زیرا در این دوره با حذف مفهوم حقیقت مطلق و سستشدن بنیانهای عقلانیت، اساس تمدن غربی متزلزل شده است؛ برای مثال، در شرایط امروز که یگانه غایت بدیهی بقای فردی انگاشته میشود، اصل اکثریت که پایه ابتدایی دموکراسی است، اعتبارش را از دست میدهد و بنابراین، «ایده اجتماع ملی که در آغاز بهعنوان ارزشی اصیل مطرح شده بود، تنها با سرکوب، ایجاد ترس و وحشت میتواند برقرار بماند» (Horkheimer, 2007: 20).
تأکید هورکهایمر بر اهمیت فیلسوفان خرد عینی و نقد برنده او بر خرد ذهنی گاه به این برداشت نادرست انجامیده است که فلسفهای که او در کسوف خرد از آن سخن میگوید، نوعی بازگشت به خرد عینی است که با نگاه دیالکتیکی خود او و دیگر اعضای برجسته نسل اول مکتب فرانکفورت ناهمخوان است؛ برای مثال، ریچارد ولین (Richard Wolin) تمایزی اساسی بین کسوف خرد و دیالکتیک روشنگری قائل میشود.
اندیشه فلسفی نمیتواند و نباید از این میراث گرانبها غافل بماند (Horkheimer, 2007: 92)، اما در نظر هورکهایمر، رابطه سوژه - ابژه دیالکتیکی، دوطرفه و تاریخمند است و ازآنجاکه فلسفه کانت از تبیین این رابطه ناتوان است، نهتنها نمیتواند تناقض میان جزماندیشی و شکگرایی را حل کند، بلکه درنهایت با پیریزی پایههای نظری برای این تناقض آن را تحکیم میکند.
از نظر هورکهایمر دیالکتیک هگل بزرگترین کوشش اندیشه فلسفی برای استعلا بخشیدن به این تناقض است که در عین حفظ مفهوم معناداری از حقیقت صورت میگیرد: «اگرچه در فلسفۀ هگل محتوای انضمامی (concrete) همیشه مشروط و وابسته است و هر حقیقت نهایی با همان قطعیتی نفی میشود که در فلسفه کانت، این محتوا در جریان غربالکردن معرفت ناب بهطورکامل دور ریخته نمیشود» (Ibid.