چکیده:
اگر این سخن ویتگنشتاین را بپذیریم که زبان همان ذهن است و ذهن همان زبان، دیگر برای شناخت اندیشه هرکس و از جمله حافظ راهی جز تامل جدی بر آثار زبانی او نمی ماند. اما این، همه راه نیست بلکه پس از شناخت اندیشه، سرچشمه ها و آبشخورهای آن نیز باید شناسایی شود تا راز وجودی این معجزه زبانی و ادبی آشکار گردد. در این میان، توجه به تصریحات گوینده و صاحب سخن، در درجه اول از اهمیت قرار دارد. چرا که ما را به دور از لغزش ها و خودپنداری ها به سرمنزل مقصود می رساند. بدین منظور، در این نوشتار کوشیده ایم تا به معرفی نکاتی بپردازیم که اندیشه حافظ و مآلا سرچشمه های اصلی ، خاصه ریشه های قرآنی آن را آشکار می کند. این نکات برگرفته از سخن حافظ ، بویژه تصریحات او بر مبنای گزارش قزوینی - غنی و نیز خانلری است ، البته با پرهیز از تاویلات شخصی و پیرایه های ناهمگون با متن و در واقع مطابق با اصول هرمنوتیک. امید که این مجموعه بتواند مفید و راهگشا باشد.
خلاصه ماشینی:
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تـا سـر زلـف سخـن را بقـلم شـانـه زدنـد ناچار فقط برای دوست، راز خویش میگوید: رازی کــه بـــــر غیر نگفتیم و نـــگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست کـــه آشنـا سخـــن آشنـا نـــگه دارد چراکه محرمی نمیبیند: محرم راز دل شیـدای خـود کس نمیبینم ز خاص و عام را ـ آنـکس است اهـل بشارت که اشارت داندـ دلم خـزانة اسرار بود و دست قـضاـ چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس نکتهها هست بسی، محرم اسرار کجاستدرش ببست و کلیــدش به دلستانی دادسر پیاله بپوشان که خــــرقه پوش آمد و از ارباب کینه و کج طبعان دل کور، پرهیز میکند: ـ غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیبـ بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایـم کــــه نیست سینة ارباب کینه مــحرم راز به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش و گاه از شدت تقیه و تنهایی، به جان آمده ، متاثر از اندیشه های قرآنی به خدا پناه می برد و دست به دعا بر میدارد: ـ سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیـ یارب کجاست محرم رازی که یک زمان دل ز تنهایی به جـــان آمد خدا را مرهمیدل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید عاقبت وقتی راه حقیقتگویی آشکار و بیپرده را بسته و پرخطر میبیند به مجازگویی و شوخی و طنز روی می آورد و استفاده از «اسلوب شطح و بیان نقیضی» 13 : ـ حافظم در مجلسی، دردی کشم در محفلیـ کردهام تــوبه به دست صنم بــــادهفروشواعظ شهر کــــه مردم مـلکش میخوانند بنگر اینشوخی که چون با خلق صنعت میکنمکــه دگـر مینخورم بــــی رخ بزم آراییقول مــا نیز همین است کـــه او آدم نیست (حافظ چاپ قدسی) و در این راه برای او مجموعة عرفان بدون آن که در جهانبینیاش هیچ نقشی داشته باشد، یک ابزار است، همان گونه که مجموعة شطرنج ، اساطیر ، موسیقی و دیگر مجموعههای موجود در کل یک فرهنگ 14 و بنا به تعبیر خودش، خرقهایست: حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم و درون پیرهن سوزها دارد: طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع که سوزهاست نهانی درون پیرهنم و عاشقی و رندی از یادش نرفته و نمیرود: ـ همیشه پیشة من عاشقی و رندی بودـ عهد الست من همه با عشق شاه بودراهم مزن بوصف زلال خضر که من دگر بکوشم و مشغول کــار خود باشموز شاهراه عمر بدیــن عهد بـــگذرماز جام شاه جرعــهکش حوض کوثرم شیعه و سنی بر این متفقند که آن کسی که در روز قیامت اختیار دار حوض کوثر و ساقی آن است و منافقان را از آن حوض دور میکند ولی شیعیان را از آن سیراب میکند، امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (علیهما السلام) است.