چکیده:
نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نظریه ای در معرفت شناسی دینی است که براساس آن، معرفت دینی به عنوان یک معرفت بشری، همنوا با سایر معارف بشری و در اثر تحول آنها متحول و دچار قبض و بسط می گردد. اگرچه نظریه پرداز در تقریر نظریه خود مدعیات قابل نقد متعددی دارد، ما در این مقاله ارکان اصلی این نظریه را مورد تحلیل و نقد قرار داده ایم. در نهایت به نظر ما، شواهد و ادله نظریه پرداز برای اثبات بالجمله و کلی این نظریه ناتمام بوده و در عین حال نقش معرفت های برون دینی در معرفت های دینی و ترابط آنها با یکدیگر، فی الجمله و به صورت موجبه جزئیه قابل پذیرش است.
خلاصه ماشینی:
"سروش این ویژگی و تعریف را به علم و معرفت در دو مقام گردآوری و داوری نسبت داده است؛ درحالیکه ایشان بارها در مباحث مربوط به فلسفه علم، این دو مقام را از یکدیگر تفکیک کرده و به تبعیت از فیلسوفان علم بهویژه رایشنباخ به جداسازی مقام شکار و مقام داوری پرداخته است (سروش، 1373: 49) اگر به فرض سخن ایشان در مقام گردآوری تمام باشد، در مقام داوری ناتمام است، زیرا داوری نظرات علمی اگر به دست عموم عالمان قرار گیرد، دیگر فعلیت حسد یا بخل یک یا چند عالم بر داوری جمع عالمان اثر نخواهد گذاشت، زیرا در مقام داوری، یک سری اصول روش شناختی، مورد پذیرش عموم عالمان قرار گرفته که به وسیله آن به داوری میپردازند و این اشکال با توجه بهمنظور وی از علم که عبارت از هویت جاری جمعی باشد قوت بیشتر پیدا میکند.
علاوه بر اینکه نظریه قبض وبسط مشخص نمیکند که کجا تحول طولی و کجا تحول عرضی است؟ تازه به فرض که در همه معارف تحول وجود داشته باشد، سروش باز گرفتار مغالطه جمعالمسائل فی مسئلة واحده شده است، زیرا اگر فقها بدون اختلاف درباره وجوب نمازهای یومیه حکم دادند و سپس با توجه به مباحث عرفانی به حکم عرفانی جدیدی درباره نمازهای یومیه دست یافتند در این صورت گفته نمیشود که تحولی در معرفت دینی اتفاق افتاده است بلکه یک حکم جدید کشف شده است."