چکیده:
نیچه، وجوهی دوگانه برای خاستگاه ارزشها در نظر میگیرد. از یک طرف، وی بهنوعی وفاداری خویش را به نمایانترین رویه اندیشه غرب، یعنی این اندیشه که جهان را به مثابه یک کل در نظر میگیرد، نشان داده و بدین ترتیب، جهان را بهمثابه نیروهای کنشی و واکنشی در نظر گرفته است که زندگی را به وجود میآورند. زندگی از نگاه وی، زندگی نوعی بایستن را درون خود دارد که ما را ناگزیر از بهکاربردن ارزشها میکند و آنگاه که ما ارزشها را پاس میداریم، زندگی از رهگذر کنش ما ارزشمند میشود. این نگاه به ساحت ارزش و ارزشگذاری درواقع نگاهی پیشاسوبژکتیو به خاستگاه ارزشها است و اجازه نمیدهد زندگی را با چیزی ورای آن ارزیابی کنیم. از طرف دیگر، وی با پرداختن به اخلاق فروتباری و والاتباری در فلسفه خویش و اشاره به اینکه والاتباران بانیان ارزش و ارزشگذاری بودهاند، خاستگاه دیگری برای ارزشها قائل میشود. این تعارض، فلسفه نیچه را با چالشی روبهرو میکند که هر خوانش دقیق و منسجمی ناگزیر از حل آن است. در این مقاله ضمن تحلیل ارزشهای والاتباری و فروتباری، تلاش شده است که این تعارض برطرف شود و خوانشی منسجم و یکدست از خاستگاه ارزشها در فلسفه نیچه ارائه شود.
خلاصه ماشینی:
از نظر نیچه زندگی و وجود، نوعی بایستن را درون خود دارد که ما را ناگزیر از بهکاربردن ارزشها میکند و آنگاه که ما ارزشها را میگذاریم، خود زندگی از رهگذر ما ارزشمند میشود؛ پس با این بیان زندگی اولا در معنای خویش ارزشی در خود نهان دارد و ثانیا والاترین ارزش و مبنا و معیار تمام ارزشگذاریها و همچنین خاستگاه و عامل گزینشی ارزشهای دیگر است.
نیچه با این تفاسیر، جهان را بهمثابۀ یک نیرو در نظر آورده است و نیرو را آن چیزی در نظر گرفته که خود توانستن است و توانستن از منظر وی زمانی معنا مییابد که به کانون اراده که همان خواستن است، اتصال یابد.
با این بیان میتوان اینگونه دریافت که انسان هیچگاه نمیتواند از قید و بند ارزشها و ارزشداوری رهایی یابد؛ زیرا تا زمانی که وی موجودی در جهان است، یک نیرو است و نیرو هیچگاه از کنش و واکنش و از قدرت اراده بیبهره نیست و هرگونه خواستن (تأیید و نفی) عاملی است در جهت رفتن به سوی ارزش.
پس درواقع خاستگاه ارزش یا سوژه فردی و جمعی است که همان ابرمرد، والا تبار و بزرگزادگاناند که بنیانگذار ارزشها و معیار ارزشآفرینی و ارزشدهی هستند؛ یا نیرو و ارادهای پیشاسوبژکتیو است که عاری از سوژۀ فردی و جمعی است و درواقع در این دیدگاه سوژۀ فردی و جمعی محلی میشود در جهت خودنمایی و عرض اندام نیروها (کنشی، واکنشی) و خواست قدرت (تأیید و نفی)؛ خلاف این دیدگاه را میتوان اینگونه بیان کرد که فرد و جمع، همچون بدنهاییاند که درواقع سطوحی میشوند که رخدادها و نیروها بر روی آن نقش میبندند.
نگاه نیچه به زندگی انسان و اخلاق و ارزشهای متعلق آن، وارونۀ نگاه امروزین است؛ یعنی وی بر این عقیده است که وارونهکردن وارونگی در تأویلها، باید کار هر فیلسوف باشد.