چکیده:
بسیاری از ملتها و برخی هیاتهای بینالمللی، در مورد نحوه حسابرسی به نقض حقوق بشر که در سطح بینالمللی شناخته شده هستند و در گذشته صورت گرفتهاند، تصمیم میگیرند. تخلفاتی نظیر جرائم جنگی، جنایت علیه بشریت، نسلکشی، تجاوز و شکنجه، ممکن است توسط یک حکومت علیه شهروندانش (یا شهروندان کشورهای دیگر)، توسط مخالفان آن حکومت یا توسط جنگجویان در یک کشمکش نظامی مدنی یا بینالمللی اتفاق افتد. برخی از این جوامع در حال گذار به مردمسالاری هستند و برخی نیستند. چالش «عدالت تحولی» (واژهای که به طور فزایندهای استعمال میشود)، این است که چگونه یک مردمسالاری ناقص و نوپا نظیر افریقای جنوبی، گواتمالا، کره جنوبی، فیلیپین، آرژانتین، شیلی یا السالوادور، بدون تضعیف رژیم مردمسالار جدید یا به خطر افتادن دورنمای توسعه معقول و بلند مدت، میبایست نسبت به تخلفات گذشته واکنش نشان دهند (یا واکنش نشان دادهاند). این توجه به مردمسالاریهای جدید لازم است، زیرا محافظت و تثبیت نهادهای مردمسالار جدید در جایی که وجود دارند، اهمیت دارد و چنین مردمسالاریهایی باید از گذشته شرارت بار حسابرسی کنند نه اینکه به خطر افتند.
خلاصه ماشینی:
"چه کسی باید غرامت را تهیه کند؟ آیا وقتی بسیاری از شهروندان مسؤول نقض حقوق افراد نبودهاند، عادلانه است که از مالیاتهای عمومی استفاده کرد؟ آیا تابعیت صرف در ملتی که به نقض حقوق افراد پرداخته، متضمن تعهد است؟ آیا کمپانیهای آلمانی(و امریکایی) که در جنگ جهانی دوم، نیروی کار را به بردگی میگرفتند، باید به قربانیان و بازماندگان آنها غرامت پرداخت کنند؟ به هر حال، حکومتهای خارجی و جامعه مدنی بینالمللی در پرداخت خسارت به قربانیان تجاوز به حقوق بشر، چه الزامات اخلاقیای دارند؟ آیا ممکن است که واداشتن مرتکبین گناهکار به جبران خسارت قربانیانشان، وسیلهای برای مجازات مرتکبین باشد یا سازش بین تجاوزکار و قربانی را پیش برد؟ پرداخت خسارت به چه شکلی باید باشد و چگونه باید در مورد میزان غرامت تصمیم گرفته شود؟ آیا غرامت به شکل پرداخت نقدی، آزادی دادن به قربانیان برای تصمیمگیری در مورد استفاده از آن پذیرفتنیتر است یا به شکل کالاها و خدمات مرتبط با نیازهای اساسی؟ آیا باید پرداخت غرامت برای همگان یکسان باشد و لو اینکه قربانیانی که به درجات و شیوههای متفاوتی دچار رنج شدهاند، دارای شمار متفاوتی از افراد مستقل هستند و دستیابی متفاوتی به خدمات محلی که زندگی میکنند دارند؟ با در نظر گرفتن اهداف دیگر حسابرسی ازاشتباهات گذشته، کدام بخش از منابع عمومی باید صرف عدالت ترمیمی شود؟ دربارة ماهیت یا میزان صدماتی(جسمی و روانی) که قربانیان(یا اخلافشان) دیدهاند و تا سالها پس از نقض حقوق آنها آشکار نمیشوند، چه کاری باید صورت گیرد؟ آیا گروهها (برای نمونه، روستاهای مایان در گواتمالا یا روستاهای مسلماننشین در دره درنیای بوسنی) و نیز افراد باید غرامت دریافت کنند؟ آیا افریقای جنوبی در توجه به خاطرات عمومی نظیر موزهها و بناهای یادبود یا روز یادمان، «غرامت نمادین» برای خساراتی که جامعه افریقای جنوبی متحمل شده است، محق است؟(34)."