چکیده:
نخستین بار، در 25 آبان 1371، در«اولین سمینار بررسی تصادفات ترافیکی و علل
آن»در دانشگاه فردوسی، گزارشی با عنوان«تصادف شناسی»دادیم.اکنون در دومین کارگاه
کشوری سوانح، حوادث(4-3 آبان 1377 در دانشگاه علوم پزشکی مشهد با تکیه به«نظریه
هنگامهها»نظریهای که برای تبیین«علوم بالینی»داریم، تصادف شناسی را گسترش و ژرفا
میدهیم:با شاهد آوردن موردهایی چند، زوایا و زمینههای ناشناخته این دانش را هرچه
روشنتر بازبینی میکنیم.
خلاصه ماشینی:
"بعد یک آقا آمد به من چپ نگاه میکرد من به خودم گفتم این حتما پدرش است همراهش رفتم با آن خانمی که کمک کرد، روی صندلی نشست، من هم از امالبنین کمک میخواستم، آن آقا گفت شانس آوردی پدر و مادرش آدمهای خوبی هستند تو هم گریه نکن، ولی این خانوداه تازه از عزاداری پدرشان درآمدهاند، این را که گفت ناراحت شدم، که نکند تو عزای دیگری برن، خلاصه پدرش آمد فقط حال بچهاش را میپرسید، با خونسردی، ولی به من نگاه نکرد، بعدش در تا زن عموهای بچه رسیدند، با اون خانم صحبت میکردند به من میگفتند نگران نباش، بعد عمو بچه تو با التماس از امامها بخواه خدا کمکش میکند، ولی من برایم هیچی مهم نبود غیر از زندهماندن بچه، بعد از آزمایش گفتند بچه حالش کاملا خوبه و هیچ صدمهای ندیده رفتم تو اطاق که بچه را یک شب بستری کنند که دیدم پدر بچه با یک مأمور دارد حرف میزند رفتم جلو، گفتم کاری از دستم بر میآید!؟گفت شما باید بیایی پاسگاه گفتم اشکال ندارد، عموی بچه گفت نه درست نیست ما رضایت میدهیم، مادر گفت نمیشه، پدرش خواسته، عمو بچه گفت پس من همراهش میایم چون این خانم(یعنی من)کسی را ندارد، در این موقعیت برادرم آمد، بهش خبر داده بودند از برادرم خواستم خانمی را که برای آوردن بچه کمک کرده بود برساند خانهشان تا علاف نماند، هر چند نمیخواستم مرا تنها بگذارد ولی نمیتوانستم بهش فشار بیاورم که بمونه."