چکیده:
مقاله حاضر به معرفی نظریه جدید انتقادی پروفسور تیزدل({L eladsaeT
L})میپردازد.بر اساس این نظریه مشاهدات بالینی در بیماران افسرده نشان میدهد که
گاهی شناخت درمانی این گونه بیماران به بن بست نزدیک میشود.در این مقاله علل به بن
بست رسیدن شناخت درمانی و راهکارهای درمانی مناسب با این بیماران به تفضیل مورد بر
رسی قرار میگیرد.و سعی بر آشنایی با سیستمهای فرعی شناختی متعامل({L SCI L}) 2
میباشد که اساس نظریه تیزدل را تشکیل میدهد.ضمنا دلالتهای این نظریه در رابطه با
لزوم توجه به ادبیات و فرهنگ جامعه به عنوان عنصر اساسی در رواندرمانی مد نظر قرار
میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"مشاهدات بالینی نویسنده این مقاله، در ایران گویای این تضاد در بین سطوح مختلف ذهن میباشد، خانمی با تحصیلات نسبتا کم وقتی افکار بد بینانهاش نسبت به مردم و آشنایان و بستگان خودش در جلسه شناخت درمانی از طرف درمانگر توسط دلایل محکم و مثالهای واضح و غیر قابل انکار مورد چالش قرار گرفت با کمال صراحت گفت: من آنچه را که شما میگویید میپذیرم و کاملا درست است.
شکل شماره(1)این را دید گاه توضیح میدهد: (به تصویر صفحه مراجعه شود) در این دید گاه(بک)افسردگی به عنوان نتیجه فعال سازی الگوهای شناختی مد نظر قرار میگیرد و شناختها میتوانند به صورت یک ایده با محتوی کلامی({L labreV L})و یا تصویری ({L lairotciP L})تعریف شود، آنچه که باعث به بن بست رسیدن شناخت درمانی میشود اشکالاتی است که این دید گاه آنها را مد نر قرار نداده است: 1-در بسیاری موارد هیجان بدون افکار اتوماتیک منفی وجود دارد:مشاهدات بالینی گویای این امر است که درمانگران در مواردی بین بیماران وجود حالات غم و اندوه و اضطراب را مشاهده میکنند در حالی که بیمار قادر به ارائه فکری که در پشت این حالات هیجانی وجود دارد نیست(تیزدل و برنارد1993).
در دید گاه بک و طرفدارانش درمانگر موضع مداخلهگر و فعالی به خود میگیرد({L dnim gnignahC L})این شیوه درمانی میتواند برای معانی سطح اول ذهن مورد استفاده قرار گیرد ولی برای معانی سطح دوم ذهن دارای کارائی لازم نیست لذا رویکرد{L gnidiuG yrevocsiD L})جهت درمان پیشنهاد میشود."