خلاصه ماشینی:
از اینرو منطقی است اگر پیش از ورود به مباحث اسلامی و نوآوریهای شگفتانگیز اندیشمندان مسلمان در این رابطه به سیری علمی و نقادانه از «عدالت» در جهان غرب بپردازیم: عدالت در یونان باستان اولین تعریف دربارهی عدالت در فلسفهی سیاسی غرب، به سقراط، افلاطون و ارسطو باز میگردد.
وی در مقام آسیب شناسی جامعهی یونانی، بیعدالتی را بحران میداند و بر همین اساس به جست و جوی عدالت، زمامداران عادل و جمهوری خیالی در جهت مهار روح منفعت طلب انسان پرداخته، معتقد است؛ عدالت عبارت از آن است که هر شخصی به کارهای مخصوص خود مشغول گردد و در این صورت ملکه عدالت به عنوان مهمترین فضیلت اجتماعی محقق خواهد شد.
( 5 ) اگرچه واژهی فطرت و طبیعت به عنوان منشأ پیدایش عدالت کالای نایاب و دست نیافتنی در قراردادهای اجتماعی غرب معاصر است، اما یاد کردن از این حجت الهی بدون ذکر خالق و فلسفه خلقت او و بیدخالت ارزشهای انسانی و قوانین وحیانی، سخن گزافی بیش نبوده و هرگز راهگشا و کارآمد نمیباشد.
مثل اینکه «به هر کس آنچه سزاوار است» ولی این فرمول به این سؤال پاسخ نمیدهد که سزاوار هر کس چیست؟ و خطا کدام است؟»( 6 ) چنانچه در طول تاریخ با دستاویز قرار دادن همین حقوق به ظاهر فطری ستمهای فراوانی بر بشر رفته و هر گروهی به دلخواه خویش به عنوان قوانین لازم الرعایة طبیعت دیدگاه حق یا باطل خود را توجیه نموده است.
( 4 ) بر این اساس، مبنای عدالت نمیتواند برخاسته از نهاد و فطرت بشری باشد، بلکه محصول قراردادهای اجتماعی جامعه در جهت اعطای همان منافع است.