چکیده:
تشخّص که نزد حکمای مشایی، اشراقی و متعالیه و نیز بین متکلمین امامیه و اشاعره از جمله مباحث مهم متافیزیکی است نزد لاهیجی نیز مهم است و آرای کلامی خواجه، ایجی، جرجانی و دوانی او را وا میدارد تا به تحلیل و ارزیابی دیدگاههای مشایین و متکلمین در این موضوع بپردازد. لاهیجی تشخّص را امری اعتباری میداند، به این معنا که وجود مستقلی در خارج ندارد و عین هویّت شخص و وجود خاص آن و همان ماهیت متشخّصه است و همچون وجود با ماهیت در خارج متحد است و تنها در تحلیل ذهن از ماهیت جدا و ماهیت متصف به آن میشود. در تعریف تشخّص و نحوۀ وجود آن در خارج و ما به التشخّص فرقی بین لاهیجی و ملاصدرا وجود ندارد و هر دو تشخّص و عامل تشخّص را همان وجود خاص شیء میدانند. وجودی که عین تحقق و عینیت است.
Individuality، one of the important metaphysical issues among peripatetic، illuminational، transcendental philosophers، as well as Imamie and Ash'ari scholars، has also drawn the attention of Abd al-Razzaq Lahiji. The theological views of khaje، Eiji، Jorjani and Davani make Lahiji analyze and evaluate the views of peripatetic philosophers on this issue. Lahiji believes that individuality is subjective since it does not have an independent existence in the external world and is not but the very specific existence of the thing and its individual essence. Like the existence، Individuality is unified with the essence in the external world and is separated from it only in mental analysis، and in the mind، the essence is attributed to the existence. In this article، it is shown that there is no difference between Lahiji and Mulla Sadra views on the definition of the individuality، the manner of its being and what it depends on. Both of them maintain that individuality is the especial existence of the thing، the existence which is the same as its reality and its external existence.
خلاصه ماشینی:
"لاهیجی تشخص را امری اعتباری می داند، به این معنا که وجود مستقلی در خارج ندارد و عین هویت شخص و وجود خاص آن و همان ماهیت متشخصه است و همچون وجود با ماهیت در خارج متحد است و تنها در تحلیل ذهن از ماهیت جدا و ماهیت متصف به آن می شود.
همان طور که جنس در عقل مبهم است و بر ماهیات متعدد حمل می شود و متعین به یکی از آنها نیست مگر با انضام فصل به آن و این دو (جنس و فصل ) ذاتا و جعلا و وجودا در خارج متحدند و فقط در ذهن متعدد و متمایز می شوند، ماهیت نوعیه هم همین گونه است و بر هویات متعدد حمل می شود، ولی به هیچ یک از آنها متعین نمی شود مگر به واسطه تشخصی که به آن منضم می شود.
لاهیجی اگر چه به تقریر گفته های فارابی و ابن سینا در التعلیقات و خواجه در تجرید، می پردازد، اما باز هم تحت تأثیر مکتب اصالة الوجودی استادش این نکته را خاطر نشان می کند که عوارض مشخصه نمی توانند عامل تشخص باشند، زیرا هیچ یک از این عوارض داخل در قوام شخص از حیث شخص بودنش نیست و همگی خارج از شخص هستند و بعد از شخص شدن شخص عارض بر آن می شوند.
نتیجه تشخص به معنای شخص و جزئی شدن ماهیت نوعیه ، به گونه ای که دیگر با هیچ ماهیتی وجه اشتراک نداشته باشد، نزد لاهیجی امری اعتباری است ، اما به این معنا که در خارج به وجود مستقلی موجود نیست و جز در تحلیل ذهن از ماهیت شی ء جدا نمی شود و در خارج با ماهیت شی ء متحد است ."