چکیده:
در زبان فارسی، فرایندی وجود دارد که درآن تکصیغههای دورة میانه دیگر به عنوان صیغة فعل شناخته نمیشوند، بلکه به عنوان عنصری بسیط، نه مشتق، در دستگاه فعلی پذیرفته و دوباره صرف میشوند.
دلیل فرایند مذکور این است که با از بین رفتن برخی امکانات فعلی زبان فارسی، مانند شناسههای فعلی، صیغههای مختلفی که با استفاده از آن امکانات ساخته شدهاند و هنوز در زبان باقی ماندهاند به صورت لغات بسیط و قالبی درمیآیند. زیرا امکاناتی که آن صیغهها بر آن اساس ساخته شدهاند، ناشناختهاند. از سوی دیگر تحت تأثیر قاعدة قیاس نیز صیغههای بیقاعده، به تدریج به سوی قاعدهمند شدن پیش میروند.
این فرایند تاریخی را میتوان در دو سطح مشاهده کرد: 1/ سطح واژگانی ؛ 2/ سطح ساختی. در سطح واژگانی دو تکصیغة سوم شخص مفرد و فعل امر مفرد از مصدر «بودن» در دورة نو ماده پنداشته و مجدداً صرف شدهاند: 1/ هست؛ 2/ باش. در سطح ساختی دو ساختمان فعلی به صورت کلی، نه از مصدری خاص، مجدداً صرف شدهاند: 1/ صیغة سومشخص مفرد فعل التزامی (فعل دعا)؛ 2/ فعل تمنایی.
خلاصه ماشینی:
این صرف ها قیاسی هستند و براین اساس شکل گرفته اند که به جای مادة -h ، صیغه سوم شخص مفرد مضارع فعل -h یعنی hast ماده فرض شده و شناسه ها به آن افزوده شده است (ر.
دوم شخص مفرد: پشیمان مبادی ز کردار خویش / به تو باد روشن دل و داد و کیش (فردوسی، ١٩٦٣: ٢/ ٢٨٣)؛ بدو گفت پیران که ای شهریار/ انوشه بدی ٥ تا بود روزگار (همان : ٣/ ٧٢)؛ شاد زیادی ز تن و جان خویش / وان که به تو شاد به شادی زیاد (فرخی، ١٣٤٩: ٣٨)؛ همواره همیدون به سلامت بزیادی/ با دولت و با نعمت و با حشمت و شادی (همان : ١٥٦) سوم شخص مفرد: دارای شواهد متعدد است اول شخص جمع : تا بستۀ بند اجل خویش نگردیم / از بند غم عشق تو آزاد مبادیم (انوری، ١٣٧٢: ١/ ٣٧٥)؛ دیدیم که بی عشق رخش زندگیی نیست / بی عشق رخش زنده مبادیم دگر بار (عراقی، ١٣٣٨: ٢٤٣).
ک. : قزوینی، ١٣٣٧: ١/ ٧-١٤٦ و عطار، ١٣٢٥: ١/ کا و همان : ٢/ ٧-٦ و خواجه نظام الملک ، ١٣٦٤: ١-٣٦٠ و بهار، ١٣٧٥: ٢/ ١٤٢ و همان : ١/ ٣٤٩ و پندپیران ، ١٣٥٧: هشتاد و حقوقی، ١٣٨٤: ١/ ٦-٣٠١ و تفضلی، ١٣٤٦ در رواقی، ١٣٤٦: ٣-٣٩٢ و صادقی، ١٣٥٧: ٣٦ و ایوب طبری، ١٣٤٩: سی و چهار و :١٩٦٣ ,Lazard ٣٣٠).
«هست » تک صیغه ایست که از دورة باستان به میانه رسیده و به صورت بیقاعده به عنوان صیغۀ سوم شخص مفرد مضارع فعل «بودن » به کار رفته است .
ک: فخرالدین اسعد گرگانی، ١٣٤٩: ٥٠١ و قصص قرآن مجید، ١٣٤٧: ٢٠٨ و نصرالله منشی، ١٣٥٦: ٥١ و جمال الدین اصفهانی، ١٣٢٠: ٤٠ و فردوسی، ١٣٣٥: ١ ١٣٢ و اخوینی، ١٣٤٤: ١٤٥).