چکیده:
در قرن اخیر آشنایی با ادبیّات نمایشی و نمایشنامههای غربی به درک خلا تاریخی فقدان گونه نمایشی در ادبیّات فارسی و عربی منجر شده است؛ درنتیجه، نمایشنامهنویسان و ناقدان نمایشی این کشورها به صرافت پژوهش در زمینههای فرهنگی و تاریخی جوامع خویش افتادهاند تا با پیجویی ریشههای این فقدان به خلق شکلی بومی از نمایش بپردازند. توفیق الحکیم و بهرام بیضایی را میتوان از شهرهترین این افراد دانست. این دو نمایشنامهنویس در عین آشنایی با ادبیّات نمایشی غرب، با زمینههای عرفی و روایی فرهنگ ملّی خود نیز آشنایی دارند و در مسیر اندیشهورزی و نمایشنامهنویسی خود کوشیدهاند تا میان این دو ارتباط برقرار کنند. بیضایی و حکیم در طی این فرایند زبان نمایش را عاملی ماهویـارتباطی دانستهاند؛ همچنین اشارات و برداشتهای تاریخی و عرفی را در جنبه اسطورهای و ویژگی بینامتنی آثارشان برجسته ساختهاند؛ درنتیجه، وقایع تاریخی را از روایت نقّالانه دور ساخته و در بوته آزمون اشکال روایتی نو قرار دادهاند. این پژوهش میکوشد تا با محور قرار دادن نمایشنامه مرگ یزدگرد بهرام بیضایی و اهلالکهف توفیق الحکیم جستاری تطبیقی در وجوه برجسته نمایشنامههای نویسندگان مذکور مانند اسطوره، بینامتنیّت، سبک، زبان و زمان ارائه دهد.
خلاصه ماشینی:
"جستاری تطبیقی در نمایشنامه های مرگ یزدگرد بهرام بیضایی و اهل الکهف توفیق الحکیم علی صفایی ،* دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی ، دانشگاه گیلان محمد اصغرزاده ، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان تاریخ دریافت مقاله : ٩٥/١/٣١ تاریخ پذیرش مقاله : ٩٥/٣/١٩ چکیده در قرن اخیر آشنایی با ادبیات نمایشی و نمایشنامه های غربی به درک خلأ تاریخی فقدان گونـۀ نمایشی در ادبیات فارسی و عربـی منجـر شـده اسـت ؛ درنتیجـه ، نمایشـنامه نویسـان و ناقـدان نمایشی این کشورها به صرافت پژوهش در زمینـه هـای فرهنگـی و تـاریخی جوامـع خـویش افتاده اند تا با پی جویی ریشه های این فقدان به خلق شکلی بـومی از نمـایش بپردازنـد.
در آثـار سـابق الـذکر بیضـایی و حکیم ، متون تاریخی صرفا به عنوان وقایع متن نمایشنامه در مد نظر نبوده اند، بلکـه ایـن دو روایت های تاریخیـ اساطیری را در قالب چشم اندازهای انسان معاصر، دغدغه هـا، و زندگی امروزی او بازآفریده اند؛ و در واقع بیش از آنکه آثارشان واکاوی استعارة مـتن و اسطورة کهن باشد، زمانۀ حاضر را به محک استعاره و اسطوره می سنجند: از میان نمایشنامه های بیضایی هشتمین سـفر سـندباد (١٣٤٢)، آرش (١٣٤٢) دیـوان بلخ (١٣٤٧)، فتح نامـۀ کـلات (١٣٦١)، مـرگ یزدگـرد (١٣٥٨)، سـهراب کشـی (١٣٧٣)، مجلس قربانی سنمار (١٣٧٧) و شب هزارویکم (١٣٨٢) و از میان نمایشنامه های توفیـق الحکیم شـهرزاد، خـاتم سـلیمان (١٩٢٤)، اهـل الکهـف (١٩٢٨)، ایـزیس و بیجمـالیون (١٩٤٢) از این لحاظ قابل ذکرند.
۲. بهره گیری از وقایع تاریخی ، متون دینـی و روایـات اسـاطیری در مـتن زیرسـاخت نمایشنامه های مرگ یزدگرد و اهل الکهف به آنها کیفیتی بینامتنی بخشیده است ؛ البتـه نویسندگان این نمایشنامه ها با نگره ای دیالکتیکی متون و روایات پیشین را وسیله ای قرار داده اند تا علی رغم مانع زمان با جست وجـو و بحـث دربـارة ماهیـت افکـار و عواطف شخصیت ها به چینشی از قطعات پیکرة انسان تاریخی دست یابند."