چکیده:
در این مقاله برای شناخت چیستی تفکر و فلسفه از نظر هایدگر، ابتدا به تمایز میان تفکر و فلسفه اشاره شده است. موضوع فلسفه موجود است و موضوع تفکر، وجود. وجود به خلاف موجود امری پیش نهاده و تصورشده نیست. تفکر، تذکر نسبت به وجود و یادآوری آن است. وجود از سویی از ما می گریزد و از سوی دیگر ما از او غافلیم. غفلت از وجود در فلسفه، آن را دچار انحراف ساخته است. موجود از سویی حجاب وجود و از سوی دیگر نشانه آن است. برای تفکر باید به وجود نزدیک شویم؛ اما این امر چگونه ممکن است؟ تنها دروازه گشوده به سوی وجود، دازاین است. ویژگی ترس آگاهی دازاین، شرط عدمیدن عدم است. هنگامی که عدم بر دازاین ظهور می یابد، هستی می هستد و ما به وجود، تذکر می یابیم. البته وجود حتی در حال غفلت از آن با ما نسبتی دارد. در پرتو نسبتی که وجود با انسان دارد، ذات فلسفه، ماهیت انسان، ذات هنر و ذات تکنیک تقرر می یابند. در پایان مقاله به نقد و بررسی آرای هایدگر می پردازیم.
خلاصه ماشینی:
"خودشمولی احکام مابعدالطبیعه بر فلسفه هایدگر: اشکال دیگر بر هایدگر آن است که رأی او درباب رابطه بین مابعدالطبیعه و حقیقت وجود، خود در چه نسبتی با وجود تقرر یافته است؟ آیا اندیشه های او از نسبت عمومی و ضروری که میان فلسفه و تفکر برقرار است، آزاد و رهاست و یا آنکه فلسفه ای که به بیان این رابطه می پردازد از شمول احکام آن خارج است؟ برای آنکه برای فلسفه هایدگر استثنا قائل شویم، چه دلیلی داریم؟ ممکن است به این اشکال این گونه پاسخ داده شود که بیان هایدگر معطوف به نظام های مابعدالطبیعی است؛ درحالی که فلسفه هایدگر از احوال «موجود بما هو موجود» بحث نمی کند و گزاره های او ناظر به نظام های مابعدالطبیعی است و در نتیجه از شمول احکام آن خارج است و هایدگر از اساس فلسفه و مابعدالطبیعه بحث می کند.
در نظریه هایدگر نسبت با وجود، عامل اصلی تنوع در مابعدالطبیعه، علم، انسان، هنر و تکنیک دانسته شده است؛ اما به این نکته اشاره نشده که کیفیت ظهور وجود و تقرر نسبت ها و حوالت های تاریخی دارای چه عاملی است؟ البته هایدگر بر این باور است که امارت و ولایت این نسبت با وجود است، اما این نکته را روشن نکرده که وجود چرا و چگونه ظهور می کند؟ آیا انسان هیچ دخالتی در ظهور وجود ندارد و صرفا می تواند به حقیقت وجود تذکر یابد و به انتظار بنشیند تا وجود خود را بنماید؟ نتیجه گیری اندیشه هایدگر دارای نقاط قوت و ضعف است که ازجمله نقاط قوت آرای او می توان به تفکیک میان تفکر و فلسفه اشاره کرد."