چکیده:
دلالت خودشناسی بر خداشناسی و پیوند میان معرفت نفس و معرفت رب، در فرهنگ اسلامی و در جریانهای مختلف فکری بسیار مورد توجه بوده و تحلیلهای مختلفی از آن صورت گرفته است. در این میان، تفاسیر قرآن که حجم گستردهای از میراث فکری اسلامی را در بر میگیرند، جایگاه خاصی میتوانند داشته باشند. در این تحقیق، به این پرسش پرداخته میشود که از نظر مفسران نخستین خودشناسی چه جایگاهی در تفسیر دارد و با توجه به نقل حدیث معرفت نفس، چه ارتباطی میان خودشناسی و خداشناسی وجود دارد؟ این تحقیق با روش معنایی و منطقی به بررسی این مسئله میپردازد. تحلیل معنایی حاکی از آن است که در این تفاسیر، خودشناسی در حوزهی معنایی «نفس» و «علم» یا «معرفت» شکل گرفته و مفسران را بر آن داشته تا در تفسیر آیات متضمن این واژهها و معانی، به نقل حدیث معرفت نفس و تبیین آن بپردازند. نتایج نشان میدهد که در نگرش مفسران نخستین با فرض امکان حصول معرفت نفس و بدون بیان تعلیق به محال، سه نوع دلالت قابل استنباط است: دلالت تمثیلی، دلالت برهانی در آیات انفسی، و دلالت تقابلی در شناخت صفات خدا. دلالت نوع اول دارای ارزش اقناعی و فاقد ارزش برهانی بوده و دلالت دوم در راستای برهان نظم است و دلالت سوم با گذر از نقص به کمال در حوزه صفات تبیین میگردد.
Implication of self-knowledge on theosophy and relation between soul cognition and God cognition in Islamic culture and different currents of thought has been considered and about this matter various analyses have been done. Meanwhile، Qur'an exegeses which have extensive amount in Islamic intellectual heritage have important position in this regard. This paper is going to clarify the Qur'an initial interpreter's viewpoint regarding the position of self-knowledge and its influence on theosophy. This research examines this issue in a semantic and logical way. Semantic analysis shows that in these interpretations self-knowledge has formed in semantic fields of "soul"، "knowledge" and "wisdom". Therefore، the commentators in interpretation of the verses containing these vocabulary and expressions explain hadith of Knowledge of the Soul The result shows that according to the initial commentators by assuming the possibility of acquiring knowledge of the soul and without expressing the suspension to the impossible three types of implications are inferred. They are as follow: Allegorical implication، discursive implication، opposite implication of recognizing the attributes of God. The first type has a persuasive value and does not have any proof value، the second is related to the proof of order and the third one has been explained through passing from defect to perfection in the field of attributes of God.
خلاصه ماشینی:
"در این میان طریق معرفت نفس از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است و جریانهای مختلف فکری اسلامی اعم از تفسیری، حدیثی، کلامی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی به این مباحث پرداختهاند و علمای بسیاری از نحلههای مختلف به معرفت نفس از این زاویه پرداختهاند و بر حدیثهای مشتمل بر معرفت نفس و معرفت رب که شاخص آنها حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» است، شرح و تفسیر نگاشتهاند که برخی از آنها حتی به صورت رسالهها و کتابهای مستقلی در آمده است (به عنوان نمونه: سیوطی، 1421ق؛ ابن عربی، ۲۰۰۴م؛ بلیانی، بیتا؛ تنکابنی، 1377ش؛ علوی عاملی، 1383ش).
وی نخست به آیهی شریفهی «و فی أنفسکم أفلا تبصرون» (الذاریات: 21) استناد میکند سپس به دو حدیث «أعلمکم بنفسه أعلمکم بربه» و «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اشاره میکند و در پایان آیهی شریفهی «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم» (الحشر: 19) را ذکر میکند و در تبیین دلالت معرفت نفس بر معرفت رب میگوید که اگر انسانها در خویشتن خویش تفکر کنند شناخت پروردگارشان بر آنها مخفی نخواهد ماند (راغب اصفهانی، 1420ق، 54-55، 59).
سمعانی حدیث معرفت نفس و معرفت رب را در قالبهای رایج آن یعنی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و «أعرفکم (أعلمکم) بنفسه أعرفکم (أعلمکم) بربه» ذکر نکرده است لیکن در ذیل آیهی شریفهی «ومن یرغب عن ملة إبراهیم إلا من سفه نفسه» (البقره: 130) همچون ثعلبی «سفه نفسه» را به «جهل نفسه» معنا کرده است و عبارتی بدین صورت آورده است: «من جهل نفسه لم یعرف الله» (سمعانی، 1418ق، 1: 141) و در ادامه به بیان روایتی میپردازد که در آن خداوند به حضرت داود (ع) وحی نموده است: إعرف نفسک و إعرفنی، فقال یا رب کیف أعرف نفسی و کیف أعرفک؟ فأوحی الله إلیه: إعرف نفسک بالضعف و العجز و الفناء و إعرفنی بالقوة و القدرة و البقاء (همان، 141-142)."