چکیده:
روزنبرگ با اشاره به استشهاد مخالفان بهکشی به «حق مسلم حیات» و «ارجمندی استقلال اخلاقی» و استناد طرفداران آن به «امکان جلوگیری از سوءاستفاده» و «لزوم اجتناب از رنج درمانناپذیر»، بیان میکند که از نظر او، مناقشۀ ایشان ریشه در واقعیات ندارد بلکه حاصل اختلاف منظرشان در قلمرو حقوق انسانی و ناشی از آن است که نوع «اخلاقی» فرد انسانی تابع «نوع طبیعی» یا نوع «کارکردی»اش تلقی شده است. با فرض تشخص همۀ موالید انسانی در بدو تولد، روزنبرگ در پاسخ به این سؤال که آیا این تشخص مرتبهای ثابت است یا زوالپذیر؟ طرفین را در نهایت اختلاف میداند. او نوع «اخلاقی» شخص را همچون نوع «حقوقی»، هویتی اعطایی و غیرمبتنی بر واقع میشمارد که دارای حق مطلق، سلبی و غیرفعال حیات است. وی با اشاره به خلط میان «جواز» و «مطلوبیت» اخلاقی بهکشی، فلسفۀ تحلیلی را در جایگاه حلوفصل این التباس میداند، اما در نهایت، پسندیدگی اخلاقی بهکشی را مسئلهای خاتمهنیافته دانسته، داوری در اینباره را تابع عرف و تحولات علمی و لذا دستخوش تغییر تدریجی میپندارد. دیدگاه روزنبرگ دستبهگریبان اشکالاتی ازجمله مصادرهای بودن دلایل، نسبیگرایی و تناقض است که همه بهنوعی به نگاه مادهگرای او به حقیقت انسان بازمیگردد.
خلاصه ماشینی:
"com"/> (تاریخ دریافت:17/11/1395؛ تاریخ پذیرش:20/01/1396) چکیده روزنبرگ با اشاره به استشهاد مخالفان بهکشی به «حق مسلم حیات» و «ارجمندی استقلال اخلاقی» و استناد طرفداران آن به «امکان جلوگیری از سوءاستفاده» و «لزوم اجتناب از رنج درمانناپذیر»، بیان میکند که از نظر او، مناقشۀ ایشان ریشه در واقعیات ندارد بلکه حاصل اختلاف منظرشان در قلمرو حقوق انسانی و ناشی از آن است که نوع «اخلاقی» فرد انسانی تابع «نوع طبیعی» یا نوع «کارکردی"اش تلقی شده است.
کلید واژه ها: بهکشی، بهکشی غیرفعال، حق مسلم حیات، رنج تحمیلی، اعمال خودمختاری اخلاقی، جی فرانک روزنبرگ مقدمه در دهههای اخیر با توسعۀ فزایندۀ فلسفۀ اخلاق، بحث دربارۀ موضوعات «حیطۀ مشترک اخلاق و فیزیولوژی»<FootNote No="37" Text="-bioethics"/> همواره جذاب و چالشبرانگیز بوده است.
"/> بهباور مخالفان، «چیزیکه زمانی یک شخص بوده، همواره یک شخص است»<FootNote No="43" Text="- once a person always a person"/> و حقوق «انسانی» که به تمام اعضای نوع طبیعی «انسان» در زمان تولد اعطا شده، باید مانند خود آن نوع طبیعی لاینفک باشد؛ در حالیکه پذیرش بهکشی ما را در مسیر لغزش از این حقیقت و گرفتار شدن در مسیرهای غیر اخلاقی قرار میدهد.
سؤال کلیدی آن است که روزنبرگ و امثال او، با مسلم انگاشتن کذب هرگونه دوگانگی<FootNote No="55" Text="-dualism"/> در حقیقت و جوهر آدمی و مفروض گرفتن هویت صرفا مادی برای انسان، مثلا در توجیه حالت کیفی آگاهی و مسئلۀ تجربۀ ذهنی شعور<FootNote No="56" Text="-consciousness"/> چه پاسخی خواهند داشت و در پاسخ به همان «مسئلۀ دشوار شعور» چه خواهند گفت؟ درحالیکه برخی فیلسوفان معاصر نظیر چالمرز با موشکافی و دقتی فلسفی -فارغ از قوت دستاوردها- به این امر پرداخته و در توجیه آن کوشیدهاند."