چکیده:
پدیدارشناسی کربن، بر دو ستون اسلام ایرانی و تاویل استوار شده است، اساسا ماهیتی دینی دارد و شناخت پدیدارشناسانه از امور و چیزها در منشور پدیدارشناسی کربن، به معنای سنجش نسبت میان آنها و امر قدسی است. با این اوصاف باید در انتساب کربن به سنت پدیدارشناسی و پدیدارشناسخواندن کربن جانب احتیاط را رعایت کرد؛ پدیدارشناسی مدنظر کربن اساسا صبغهای دینی دارد و کربن به دنبال طرح چهارچوبی است که پروژهی دینشناسانهاش در آن جای بگیرد؛ او در این مسیر آنچه را فراخور کار خود مییابد، بهکار میبندد: چه پدیدارشناسی هیدگر و چه عرفان ابنعربی یا فلسفه سهروردی. این پدیدارشناسی راستین یا تاویل، چیزی نیست که مشابهی در مکاتب غربی داشته باشد؛ لذا اگر سخن از پدیدارشناسی هم در میان است، مراد، نوعی خاص از پدیدارشناسی است که اگر حتی بپذیریم در روش متاثر از هوسرل یا هیدگر است، در جهانبینی نمیتواند با آنها همداستان باشد و چنین نیز نیست. پدیدارشناسی کربن یا تاویل، با فراهمساختن امکان به اول بردن چیزها، نسبت آنها را با امر قدسی روشن میکند؛ چیزی که منجر به آشکارشدن ساختارهای مشترک ادیان میشود و به مبنایی برای «دینشناسی تطبیقی» و «تقریب ادیان» تبدیل میشود.
نوشتار حاضر پس از مقدمه، با بخشی پیرامون «پدیدارشناسی کربن» ادامه مییابد و پس از طرحهایی پیرامون «اسلام ایرانی» و «تاویل»، با بخشی با عنوان «پدیدارشناسی دینی کربن: از اسلام ایرانی تا تاویل» خاتمه مییابد.
خلاصه ماشینی:
این در حالی است که تحلیلی انتقادی از چیستی پدیدارشناسی کربنی، سرآغاز تحلیل انتقادی مدعیات او در حوزههای مختلفی است که این پدیدارشناسی در آنها به کار بسته شده است؛ بهطورمثال، فهم فلسفهی تطبیقی کربن بدون فهم بنیاد آن، یعنی پدیدارشناسی، ناممکن است؛ بههمیننحو، نگاه کربن به فلسفهی تطبیقی، مبتنیبر تصور خاصی از زمان است که ازقضا، آن تصور نیز در حیطهی رویکرد پدیدارشناسانهی خاص کربن جای میگیرد؛ براساس این تلقی، با تعبیر خطی از زمان امکان درهمشکستن مرزهای تاریخی، بهعنوان اولین گام در جهت فلسفهی تطبیقی مدنظر کربن، چیزی که مستلزم ملاقات بیواسطه با فیلسوف است، از میان میرود (۳، ص: 313).
او پس از اینکه تأکید میکند «برای درک معنای پدیدارشناسی باید نحوهی عملکرد آن را بررسی کنیم، تصریح میکند که بررسی پدیدارشناسانه، بهطوراساسی، این شعار یونانی را شعار خود قرار داده است که sozein phainomena، یعنی پدیدارها را نجات دهیم» (۱۳، ص: 49)؛ کربن در ادامه، پدیدار را بهعنوان چیزی که خود را نشان میدهد و این نشاندادن، تنها در صورتی امکان مییابد که درعینحال پنهان باشد، معرفی میکند؛ اما کربن بهناگاه واژگانی را وارد تفسیر اصطلاحشناسانهی خود میکند که در چهارچوب پدیدارشناسی سنتی نمیگنجند: «آنچه در این ظاهر، خود را ضمن پنهانکردن آشکار میکند، همان باطن و درون است» (همانجا).
براساس این رویکرد، پدیدارشناسی، تنها راه راستین فهم امر باطنی است، داعیهای که ناخودآگاه، هوسرل را به ذهن تداعی میکند، و این پدیدارشناسی نیز چیزی جز تأویل نیست؛ تأویلی که خود از امکانات درونی اسلام ایرانی است.