چکیده:
کشف میزان بهرهگیری شاعران بزرگی چون حافظ از تخیل و مهارتهای زبانی در انتقال مفاهیم شعری، یکی از راههای دستیابی به ماهیت ادبیات و موثر سخن گفتن است. در مقاله حاضر، لایههای سبکی (واژگانی، نحوی، بلاغی) یکی از غزلیات مدحی حافظ، تحلیل شده و از دو بخش «روساختی» و «ژرفساختی» تشکیل یافتهاست. بخش نخست در حوزه ساختار و فرم، شامل تحلیل لایه واژگانی و نحوی، و بخش دوم مربوط به حوزه مضمون و تخیل، دربردارنده تحلیل لایه بلاغی و تصاویر دراماتیکی شعر حافظ است. در بخش دوم، از دیگر غزلهای حافظ نیز نمونههایی آورده شدهاست. این مقاله همچنین میکوشد تا با نگرشی تازه، پیوستگی ذهن و زبان حافظ را به مضمونهای ازلی به اثبات برساند؛ مضامینی که به مبدا پیدایش انسان و حیات او پیش از هبوط به این کره خاکی میپردازند. منطقی که همزمان، واژگان و ترکیبات زبانی و تصاویر شعری او را تحت تاثیر و تصرف خویش قرار میدهد و سازنده منظومه فکری حافظ است؛ منظومهای که هنوز پس از گذشت چندین قرن، پژوهشگران را به حل معمای لفظ و معنا در شعر حافظ فرامیخواند.
Discovering how much the great poets، like Hafiz، have used imagination and lingual skills to convey poetic concepts is one of the ways by which one can achieve the nature of literature and to speak effectively. Consisting of two parts of superstructure and infrastructure، the present essay is to analyze the stylistic (lexical، syntactic، and rhetorical) layers of one of Hafez's sonnets. The first part، in the field of structure and form، contains the analysis of lexical and syntactic layer and the second part، relating to the theme and imagination، contains the analysis of rhetorical layer and dramatic images of Hafez's poetry. In the second part، some examples are mentioned from other sonnets of Hafez. Adopting a new attitude، it has been tried in present essay to prove the continuity of Hafez's mind and language to eternal themes (the themes deal with the origin of man and his life before his Descent on Earth); a logic that affects his vocabulary، lingual combinations and poetic imagination simultaneously and forms his thinking system. A system still calls researchers to decrypt the mystery of word and meaning in his poetry after several centuries.
خلاصه ماشینی:
او در اشعار دیگر نیز، به طور تلویحی، به این موضوع اشاره کرده است : مــن آدم بهشــتیام امــا در ایــن ســفر حــالی اســیر عشــق جوانــان مهوشــم (حافظ ، ١٣٩٠: ٣٣٨) استفاده از ضمیر اشاره «این » در مصرع دوم بیت پنجم غزل مورد بحث (مملوک «ایـن » جنابم و مسکین «این » درم ) مبین احساس نزدیکی و اشتراک شاعر در مضمون تجربه ای در زمان ازلی است .
ترتیب زمانی جمله ها در شعر به این صورت اسـت : گذشـته سـاده : «جوزا سحر نهاد حمایل برابرم »؛ گذشته ساده : «کامی که خواستم ز خدا شـد میسـرم »؛ مضـارع اخباری: «پیرانه سر هوای جوانی است در سرم »؛ گذشته بعید: «مـن جرعـه نـوش بـزم تـو بـودم هزارسال »؛ حاضر کردن گذشته در زمان حال یا همان گذشته بعید: «عهد الست من همه بـا عشق شاه بود»؛ ماضی نقلی: «شاهین صفت چو طعمه چشیدم [چشـیده ام ]...